شعرها و نامه های مهرداد محمدی

شعرها و نامه های مهرداد محمدی

شعر، نامه و دست نوشته
شعرها و نامه های مهرداد محمدی

شعرها و نامه های مهرداد محمدی

شعر، نامه و دست نوشته

خیال لبریز بهار

دیریست که پا مال عذابم زین آتش افتاده به جانم

شاید به همین درد بمیرم مگذاردراندوه بمانم

 

چشمان تو آرامش دریاست باران خدا بر سر دنیاست

زان آبی آرام همیشه یک کاسه تماشا بچشانم

 

وقتی که تو از راه بیایی لبریز بهار است خیالم

وانگاه همه شعر و ترا نه ست هر واژه که آید به زبانم

 

ای روح زلا لینه تر از آب در قحط فرا گیر صداقت

بازآو نسیمانه تر از پیش از چنگ عذابم برهانم

 

بازآو نظر بازی خود را بر باور نظاره من ریز

تا در چمن چشم تو ای دوست صد گله تما شا بچرانم !

 

امروز در این موسم دلگیر تو روح غزلریز بهاری

در من که پر از خواهش خشکم در من که زمینگیر خزانم

 

کی ابر لج آلود جدایی پس میرود از راه نگاهم

تا با توام ای ماه همیشه صدها غزل از شوق بخوانم

 

آه ای یله بر خواب و خیالم اندوه مرا کشت فرود آی

تا بانگ برآرم که من امروز خوشبخت ترین مرد جهانم
*******

ای از جنس من

مثل صبح روستا پاک و صاف و روشنی

مثل بطن باغها از بهار خرمنی 

 

دستها ی کو چکت ساقه های اطلسی 

آفتاب و چشم تو خواهران ناتنی

  

پشت پلکهای من شوق موج می زند 

تا نگاه می کنی تا که حرف می زنی 

 

در کتاب شرم توست سا لها و سا لها

گیسوان ساده ات قصه ای نگفتنی 

 

پیش چشم حیرتم تا که راه می روی  

با تمام سادگیت جور دیگری زنی! 

  

آه ای زجنس من ای پر از شعور عشق 

در کنار اینهمه قلبهای آهنی

 

باز مثل پیشتر در چکامه ای بخوان

تا همیشه عا شقی تا همیشه با منی

  

حق چشمهای توست شاه بیتی اینچنین:

مصرعی ز "منزوی " مصرعی ز "بهمنی"!