شعرها و نامه های مهرداد محمدی

شعرها و نامه های مهرداد محمدی

شعر، نامه و دست نوشته
شعرها و نامه های مهرداد محمدی

شعرها و نامه های مهرداد محمدی

شعر، نامه و دست نوشته

۱--سارا 2- تلفن ۳--دوری

1-

حتی از “ خــسارت ” هم

       به خاطر “ ســـــار ” ی که از نام تو

                                       در آن پر می زند

                                                             خشـــــــــنودم


****************

2-

امان از این دوره و زمانه سارا

                باید بابت همه ی آن گریه های راه دور

                                                         پول پرداخت کنم


****************

3-

گناه دوری ات نیست !


  من 
          وقتی با تو بودم نیز 

                             دلم برایت تنگ می شد...!


نظرات 28 + ارسال نظر
علی محمد محمدی شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 02:47 http://ermes-3.blogsky.com/

سلام کاوه جان خوبی ؟
از روی وبلاگ های تازه بروز شده ٬بروز شدنتون و دیدم و خوشحال از اینکه چه خوب تا این وقت شب بیدار موندم و زودی رسیم اینجا !
کارهای کوتاه مهرداد بسیار دل انگیزند و تکنیکال !
خصوصا این ساراهایش ! که در مجموعه ای تحت عنوان « برسد به دست سارا » که من هم مقدمه ای بر آن نوشتم و فک کنم سقه سیاه بودن من باعث شد اون مجموعه با اینکه همه ی کارهای چاپش انجام شده ولی همچنان خاک بخورد و « نرسد به دست سارا » !!

در کار اول پرواز سار از کلمه ی خسارت که تداعی کننده ی اسم ساراست حکایت از شناخت مهرداد از ظرفیت زبانی واژه ها دارد ! ضمن اینکه تکرار حرف « خ » واج آرایی قشنگیست !
در کار دوم هم گریه های تلفنی راه دور چه قدر ظریف هزینه بردار بودنش برای زنگی عاشق و معشوق به تصویر کشیده شده است !

سپاس از تو و پشتکار قشنگت که ملذوذمان می کنی !

"من میدانم که تو سبز تر از بهاری..."
سلام بر عمو علی مهربانم..
وقتتون بخیر
میدونم این روزها چون سال داره تمام میشه شما مثل همیشه و با جدیت در حال جمع و جور کردن کارای دانش آموزان و دروس نیمه کاره این ترم هستید و تا دیر وقت، وقت عزیزتون رو برای این کار میگذارید.. و صد البته با این فرصت کم هر از چند گاهی نت را رصدی می کنید -هرچند دیر وقت- که لطفتان در نقدی و ثوصیه ای شامل حال من گردد، و با کامنتی سرشار از مهر رنگی دوباره به شعرهای خاک خورده مهرداد میدهید..
برایتان موفقیت شب افزون و روز افزون آرزو دارم...
و بسیار ممنونم از حضور امید بخش و سبزتان..

علی محمد محمدی شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 03:08 http://ermes-3.blogsky.com/

گناه دوری ات نیست !




من
وقتی با تو بودم نیز

دلم برایت تنگ می شد...!

این شعر محشره !
کاوه تو هم خوب بلدی دست رو دلمون بذاری !
بابا این شعر سراسر اندوه غربت است و سرنوشت تلخ جدایی !
یه وقتایی هست که آدم توی یه حال و هوای شادی قرار داره اما فکر کردن به پایان آن چقدر میتونه تلخ و ناگوار باشه !
حتی شیرینی آن لحظات رو می گیره !


تفسیری شیرین و با نمک!!! چون همیشه


نوشته های مهرداد به قول -داریوش که در مقدمه دفتر خاطرات مهرداد نوشته بود- چون از دل بر می آید لاجرم بر دل نشیند..
و بی شک خواننده و حتی شما و من از موجی از غمی که در آنها جریان دارد متاثر میشویم...!

ری را شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:09

درود

...

گناه دوری ات نیست !


من
وقتی با تو بودم نیز

دلم برایت تنگ می شد...!


....
بسیار زیباااااااااااااااا

درود بر ری را
همراه همیشه گنگ و مطالبش..

خوبین خانم؟
بعد حذف وبتون شدین یاران غار! غیب شدین..

امیدم برایت بهترینهاست

غریبه شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:48

چشمانم فلج شده اند
و تا نابینایی پاهایم راهی نیست
وتو بازهم منطقی ببین..

✘روز هـآیــَم رآ

خیــآبـآטּ هـآی ایـטּ شـَهر گرفتـﮧ انـد،

و شـَب هـآیـَم را خواب هـآے تــو

بیـولوژے هـَم نخوانـده بـآشے

میفـَهمے چـﮧ مرگـَم است !✘

غریبه شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:51 http://720631.blogfa.com

سلام..هم اپت عالیه و هم قالب جدیت.....موفق باشی....................

سلام ممنونم
آخر ساله گفتیم یه وب تکونی داشته باشیم..

elahe شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 22:49 http://barobaxbahal4riazi.mihanblog.com

به تغیییییییرات مبارک قالبه قشنگیه
شعراهم قشنگ بود
این:وقتی باتو بودم نیز دلم برایت نگ میشد خیلی خیلی قشنگه..
واقعن وقتی کنارت باشه هم دلت براش تنگ میشه...

سلام
خوبی الهه ی عزیز..

دلگیر نوشته بودین وبتونو..!
خلاف همیشه!!

الــــی...دختری که شع ـر شد.. یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:06 http://goodlady.blogsky.com

چراغ خانه را روشن کنید، آواز بگذارید

کسی دارد می آید، لای در را باز بگذارید

بیفشانید آبی بر حیاط و یادتان باشد

که در بالای مجلس چهار بالش ناز بگذارید

بجنبید و بیندازید نقلی در دهان غم

به پا خیزید و در دستان شادی‌ ساز بگذارید

الا دل‌های تمرین کرده دور از او پریدن را

از اینجا تا رسیدن‌ْگاه او پرواز بگذارید

بیاید، بیشتر گل می‏ دهد بیشْ‌انتظاران را

اگر دل کنده ‏اید از این صبوری باز بگذارید

نگاهش راهزن بسیار دارد من که می ترسم‏

مگر در رهگذار چشم او سرباز بگذارید!
.
.
من اسم "سارا" را عاشقم
بدجور عاشقم
بدجووووور

مرسی آقاااا از شع ـر...
دیگه کم کم داشتیم نا امید میشدیم ها :)

یکی از سختــ ترین کارای دنیا اینـه کـه برای دیگران توضیح بدی دقیقا
چــه مـــرگتـــه...!



سلام الـــــــــــــــــی...
خوبی خانم؟
ببخشید در آپ کردم.. اما به تو که سر میزدم!

خودم یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:42

1. من از سارا متنفرم چون عین هوو بود و بین منو اوشون فاصله انداخت. اخرش نفهمیدم s که گردنش انداخته بود ینی سوما یا سارا
2. تلفن هم خوبه ، دست گل ادیسون درد نکنه
3. از دوری و فاصله هم بیزارم ولی به مرور دوری یه جورایی عادت میشه
میششه از این بازی بیشتر بزاری من خیلی دوس دارم.
مثلا کلمه بگید که با اولین چیزی که به ذهنمون برسه بنویسیم
ممنونم دوست مهربون

۱. یاد فروغ افتادم که میگفت:
.........و تو گردن آویز کسان دیگری!!
وقتی با کسی بوده و با تو
یعنی به دو نفر خیانت کرده و این یعنی خیییلی بد...

۲. شاید مسئله رو ریشه یابی کردین
یعنی اگه ادیسون برقو اختراع نمیکرد گرهام بل نمیتونست تلفن رو درست کنه..
والا... تلفن که بی برق نمیشه.. نه؟!

۳.
نمیدونم چرا با این وبلاگ خاطرات کودکستان برات زنده شده؟
با مهرداد در میان میذارم...


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرسی از نظرت سوما جان

.... یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:45

پر زدن
سار در خسارت
محشر بود


احسنت به مهرداد به خاطر طبع شاعرانه و به شما به

خاطر حسن انتخابتون

مرسی از نگاه شاعرانه ات...

دریا یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:20 http://www.darya-1362.blogfa.com

سلام
بعد از مدت ها اومدم بخونمت و عجیب دلم گرفت
اشعار آقای محمدی بسیار زیباست



گناه دوری ات نیست !
من
وقتی با تو بودم نیز

دلم برایت تنگ می شد...!

عالیه
دست مریزاد

دریا یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:21 http://www.darya-1362.blogfa.com

سلام
بعد از مدت ها اومدم بخونمت و عجیب دلم گرفت
اشعار آقای محمدی بسیار زیباست



گناه دوری ات نیست !
من
وقتی با تو بودم نیز

دلم برایت تنگ می شد...!

عالیه
دست مریزاد

سلام بر دریای عزیز
ببخشید اگه بعد مدتها با پستی تلخ ازتون پذیرایی شد..
مهرداده دیگه.. و دریایی از درد...



javad یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 15:10 http://javad778.blogfa.com/

خدا نیستم
که بعد از هر گناهت بگویم :

" صد بار توبه شکستی بازآ "

آنکه رفت
به حرمتِ هرآنچه باخود برد
.
دیگر
.
.
.
حقِ بازگشت ندارد .

Lهام یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 15:55 http://chandlahzebia2.mihanblog.com

من از اولی خیلی خوشم اومـــــــــــــــد

سارا اینا رو خونده ؟؟؟؟

این آیکن یعنی خوشت اومده؟!!!!



لابد آره... خونده!

Lهام دوشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 20:52 http://chandlahzebia2.mihanblog.com

این روزها همـــه آدمها درد دارند ؛

درد پول . . .
درد عشـــق . . .
درد تنهائی . . .

این روزها چقــــدر یادمان می رود
زندگی بکنیم ...

نوشین سه‌شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 21:22

سلام آقا کاوه ی عزیز بسیار زیبا بودبخصوص شعر سوم که واقعا" دل آدمو تنگ میکنه

سلام نوشین عزیز

لطف دارین
و اگه تلخه ببخشید، چون حقیقته و مهرداد گفته..!

bala چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 00:44 http://raze-gha3dak.blogsky.com

عجب رسمیه ، رسم زمونه
خونه‌ مون عیدا ، پر از مهمونه
می‌ رن مهمونا ، از اونا فقط
آشغال میوه ، به جا می‌مونه !
کجاست اون کیوی ؟ چی شد نارنگی ؟
کجا رفت اون موز ؟ خدا می‌ دونه !
جعبه خالی شیرینی هنوز
گوشه‌ی طاقچه ، پیش گلدونه
عطرش پیچیده تا آشپزخونه
شیرینیش کجاست ؟ خدا می‌ دونه
می‌ رن مهمونا ، از اونا فقط
جعبه‌ی خالی ، به جا می‌ مونه‌ !
از بس خونه رو ، به هم می‌ ریزن
آدم مثل خر ، تو گل می‌ مونه
یکی نیست بگه ، خدا وکیلی
جای پوست پسته ، توی قندونه ؟!
قند نصفه‌ی ، عمو جون هنوز
خیس و لهیده ، ته فنجونه
حالا خداییش قندش مهم نیست
کنار اون قند ، نصف دندونه !
می‌ رن مهمونا ، از اونا فقط
نصفه‌ی دندون ، به جا می‌مونه !
پسته‌ی خندون ، بادوم شیرین
فندق در باز ، مال مهمونه
پرسید زیر لب ، یکی با حسرت :
که از این آجیل ، به غیر از تخمه ، واسه ما بعدها چی‌ چی می‌مونه ؟

Lهام چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 20:47 http://chandlahzebia2.mihanblog.com

بعضی از آدم ها انقدر نگاهشان

چشم هایشان
دست هایشان
مهربان است ..که دلت میخواهد

یکبار در حقشان بدی کنی و نامهربانی

و ببینی نگاهشان،چشم هایشان،دست هایشان

وقتی نامهربان میشود چگونه است

در نهایت حیرت تو

میبنی

مهربان تر میشوند انگار

بدیت را با خوبی

نامهربانی ات را با مهربانی

پاسخ میدهند

چقدر دلم تنگ است برای دیدن چنین ادم مهربانی




خوبی کاوه ؟؟؟؟

همیشه چوب ســــــــــــوختنی نیست …

خــــــوردنی هم هست

ما گاهی چوبِ ســــــــــادگیمون رو میــــــــــــ خوریم...

الــــــــــی... چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 23:02 http://goodlady.blogsky.com

رفت آن شبی که اشک مرا خواب می ربود

‍«امشب به سیل اشک ره خواب میزنم»

بین هجوم این همه تصویر رنگ رنگ

تنها نگاه توست که در قاب میزنم...


+ ذوق مرگ میشیم از این همه لطف آقاااا

❀בلــــــَــــــم تــَــــטּـــگـ اَســــــت.....

پـــــَـــرواز مــــے خـــــــــواهــَــــم....

تـــــا کـُــــجـــــایُــش را טּمـے בانـــــَـــم!؟

اَز زَمــــــیـ טּ بیزارَم...❀




سلام الـــــــــــــــــی...

**صدایت هنوز خوب است**

yvdfi پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 21:20

اینجا خوشبخت نیستم
خوشبخت نیستم، خوشبخت نیستم
گرچه انسانی نیست
که مروارید دل مرا از من بگیرد
سایه ای جز سایه ی خودم نیست
گرچه درختان و گل ها و پرندگان و ماهی ها
مرا دوست دارند..........

آرامـــــ ـــ ـ

در گوشـه ای نشستهــــ ـــ ـ ام ..

کار از چسبــــ و باند و پانســمان گذشتهـــــ ـــ ـ

زخمـــــ ـــ ـ به روحـــــــ ـــــ ـــ ـم رسیـده...

غریبه پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 21:21

اینجا خوشبخت نیستم
خوشبخت نیستم، خوشبخت نیستم
گرچه انسانی نیست
که مروارید دل مرا از من بگیرد
سایه ای جز سایه ی خودم نیست
گرچه درختان و گل ها و پرندگان و ماهی ها
مرا دوست دارند..........

گذشت دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم

حالا یک بار از شهر می رویم


یک بار از دیار …

یک بار از یاد …

یک بار از دل …

و یک بار از دست ....

زارعی پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 23:06

تیر در حلقوم دریا گیر کرد

کودکی با خون خودش را سیر کرد

آفتابی در خیالش آب مرد

آب را یک آفتابی پیر کرد

مرگ در پیکان نیزه مرد شد

مرد را باید چنین تصویر کرد

عشق در خون زد جوانه سبز شد

مرگ آمد عشق را تکثیر کرد

خاک بر سر می زند خاک از خودش

خون پاکان خاک را تطهیر کرد

آسمان آن شاهد بی دست و پا

با نباریدن خودش را قیر کرد

جاهلی می زد به صخره مشت خود

در خیالش صخره را تسخیر کرد

کاش می فهمید آن نا آشنا

عشق را کی می شود زنجیر کرد

مادرم میگوید:

خودت را هم بُکُشی

ردّ این غم مشکوک

پشت شیطنت های دائمی نگاهت

گم نمی شود ...!

تنها اوست که می فهـمد ....

Lهام شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:15 http://ChandLahzeBia2.mihanblog.com

موافقم ...

ما گاهی چوبِ ســــــــــادگیمون رو میــــــــــــ خوریم...

کلاغ پـَر...!

نه کلاغ را بگذاریم برای آخر ...

نگاهت پـَر ...

خاطراتت هم پـَر ...

صدایت پـَـــر ...

جوانی ام پـَر...

من هم پــَـــــر ....!

حالا تو مانده ای و کلاغ ...

که هیــــــــــــچ وقت به خانه ش نرسید...!

bita سه‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 20:37 http://www.sagiiran.blogsky.com

man mehrdad mohamadi ro az tarighe anooshe shenakhtam
se sale pish
cheghad shere nou ro ziba misorayad
az arayehaei nab estefade mikone shaeri motafavet az shaerane eyvan
atre shere mehrdad mesle nasheye mey dar del mishkofe

امیدوارم روزی یکی از شعرعای دفترت را برایمان بگذاری..


به انوشه عزیز هم از طرف مهرداد و من سلام برسان..

ی خواننده یکشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:32

سلام و عرض ادب خدمت شاعر عزیز. می خواستم ببینم کد جلوگیری از کپی رو چطور میشه تهیه کرد. میخواستم بذارم تو وبلاگم ولی از سایت های دیگه که میگیرم موقع ثبت تو ویرایش قالب خطا میدهو ثبت نمیکنه. اگه میشه همین زیر منو راهنمایی کنید . تشکر فراوان




نمیدونم والا...

خب مطلب بذار
زیرش بنویس کپی نکنید!
همین...

غریبه دوشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 15:17

لــــــــحظه های ســــکوتم
پـــــر هیاهــــــــــو ترین دقــــایق زندگیم هستند
مــــــمـلو از آنــــــچـــه
مــــی خواهم بـــــــــــــــگویم
و
نــــــــــــمی گـــــویم...
....................
این آخرین کامنتمه......بدرود

دست بر دلم مگذار
میسوزی ....
داغ خیلی چیز ها بر دلم مانده ...

elahe شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 13:02 http://barobaxbahal4riazi.mihanblog.com

وبمونو؟؟؟چی بگم بچه ها عاشق شدنو اینا
ولی همه خوبیم و خندون




چی شدن؟!!!!

هلشی دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 19:19

آخ مهرداد جان چقدر خوبند ساراهای تو چقدر کسانی که سارا را میفهمند بغض میکنند چقدر بداست آدم بی سارا باشد<نازنین کاوه میدانم کار وبلاگ را شما انجام میدهی وممنونم که اینکار را میکنی ولی خطاب به مهرداد نوشتم دلتنگی بود شاید>مهربان بمانید وبه من هم سر بزنید لطفا

؟ سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:19

ای وای این وبلاگ امروز داره منو دیوونه می کنه .نفسمم بند اومده .خیلی قشنگن .دیوانه کنندن .

لطف دارین عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد