شعرها و نامه های مهرداد محمدی

شعرها و نامه های مهرداد محمدی

شعر، نامه و دست نوشته
شعرها و نامه های مهرداد محمدی

شعرها و نامه های مهرداد محمدی

شعر، نامه و دست نوشته

هفت شعر کوتاه پیوسته + نامه میرزا محمدی

1-

وقتی نیستی

نه برایت شعر می گویم

نه بیهوده

چشم در کوچه می چرخانم

می نشینم و گریه می کنم

تنها کاری که می توانم


2-

یعنی از زاده شدن

در آخرین ساعاتِ اسفندِ هزار سالِ پیش

تا کنونِ اینهمه گریستن

گرسنه مانده ام؟!


3-

می گفت: "گریستن... تنها گریستن را بیاموز"

امّا قرار ما چیز دیگری بود

پس چرا گریستن... تنها گریستن...؟


4-

گریستن یا نه... گریستن

پس مساله ای نیست


5-

یکی به آن بالا بگوید

این چشم ها را برای گریستن داد

یا نگریستن؟!


6-

"در وفای عشقِ تو مشهور خوبانم چو شمع

هم نشین کویِ سربازان و رندانم چو شمع"...

دلم به فالت خوش بود!


7-

اینجا مثل همیشه است

من می نشینم و گریه می کنم

تو فقط هی. . .

فدای خنده های کودکانه ات

نگران نشوی یک وقت !




امروز از عمو مهرداد خواستم برای کامنتهای عزیزی که او را پاره تن فرهیختگی و خاموشی میدانم جوابی بگوید که در شانشان باشد اما طبق معمول خودش را در این حد و اندازه به حساب نیاورد، فقط از بین جمله هایی که با حسرتی عمیق به زبان می آورد و آنچه بین ما گذشت دریافتم همین بس که "میرزا محمدی" در زمره ی معدود کسانی است که چهار دهه با روشنفکری و روشنگری، یاری و دوست داری، غمخواری و البته انزوای اجباری را با آرمانهای نسلش به دوش کشیدند سوختند محروم و مرحوم شدند و همین چند تن باقیمانده که او در راس هِرَمشان باشد تاثیر شگفتی در آشنایی نسل جوانتر این سامان با فلسفه، شعر، مکاتب ادبی و سیاسی، جامعه شناسی، اخلاق و البته جنون بزرگانه و جسارت انسان تکامل یابنده ی خدا گون با آرمانِ محور جمعی و عدالت و برابری و برادری داشته و دارند. به قول میلان کوندرا: "کاش انسانها شبیه حرفهایشان باشند" و عمو میرزا شبیه ترین آدم دنیا به حرفهایش است.

سطرهایی خواندنی و شنیدنی از نامه عمو میرزای خوش ذوقم بعد از اطلاع از وضعیت جسمی و بیماری اخیر عمو مهرداد که عشق و ارادت دوطرفه ایشان و عمو مهرداد چیزی در حد افسانه هاست را در ادامه میگذارم و لازم است تقدیری داشته باشم از ایشان و همه چراغ به دستانی که راه را هزار وادی پیشتر روشن نموده اند و برایشان تندرستی و بهروزی آرزو کنم و درودی بفرستیم به روان نیکان و دانایانی که سرقافله این کاروانند.

رّد پایت مانده روی برف های کوچه مان / کاش نه برفی ببارد و نه بتابد آفتابی

 

 

"نازنینم چشم و چراغم؛

روزگاریست که دلم را در گرو کمالات و سواد بی بدیلت گرفته ای. آنچنان که احساسم این است که تنها تیرک خیمه ی خانواده ی باسوادمان را تو میدانم. بعد از آنکه هرآنچه ثروت ایل و تبارمان داشتیم را از دست دادیم و دیگر کاریزمای این خانواده بزرگ باقی نماند. هرچند که دیگر دوران کاریزما نیست و خرد جمعی تفکر قالب جامعه شده که تفکری درست نیز می باشد. امّا تو برایم تافته جدا بافته ای شده ای. مهرداد من، تو شعری و شعوری هستی که هنوز کسی از سرودنت باخبر نشده است. خبر آمدنت فقط شکلی رویت شده اما ماهیت تو هنوز پنهان است. ای شمس کشف نشده ام، مهرداد من، میرزای تو گوشه ای از تو را کشف کرده است خودت را بالنده تر و افراشته تر کن تا از نظر ماهوی بر عاقلان نمایان گردی. مهردادم، تمام آرزوهای اومانیستی خودم را در تو کشف کرده ام. بمان و سرافرازانه و تندرست سرمایه ام را ابدی گردان تا چراغ دلم همیشه و تا ابد فروزان ماند.

همه منتظر سواری هستند که بیاید، غافلند از اینکه پیاده می آیند بزرگان و مصلحان و چراغ راه می شود همان پیاده پرتوان. عزیز دلم مهردادم تو خودت فروزان گشته ی راه دل منی، تو ظهور کرده ی آرزوهایم هستی. مراقب روشنائیت باش تا دلم همیشه روشن بماند.

 

عمویت، برادرت و عاشقت، میرزای تو."

نظرات 64 + ارسال نظر
تارا شنبه 7 دی‌ماه سال 1392 ساعت 23:31

سلام و عرض احترام حضور گرانقدر بزرگانی که خود مایه مباهات و افتخار ملتی هستند .

آری استاد" مهرداد محمدی"
تافته جدا بافته ایست که شعر و شعوراهوراییش در آثار بی نظیرش متجلی ست.

از این رو ماهیت متعالی این شاعر وارسته هرکز پنهان نیست.

استاد محمدی خورشید تابانی ست که هر دیده ای تنها یک تلالو از انوارا وجودی او را تجربه کرده باشد ،
محال است به تمام آنچه استاد میرزا محمدی فرموده اند اذعان نداشته باشد.

او تنها خورشیدیست که هر روز قبل از خورشید عالمتاب آمدن روز را با تکلمی زلال و دلنشین از رسانه ملی نوید میدهد.

باشد که قدر این گوهر نایاب دریای شعر و ادب و فرهنگ این آب و خاک را بدانیم.

سلامتی و سرافرازی روز افزون استاد نازنینم ، آرزوی قلبی ماست.


دوستدار و ارادتمند ابدی...

تارا.
7/دی/92

دست من به تو نمی رسد،
حتی در شعرهایی
که با دست خودم می نویسم..
پس هم ‏چنان بمان
در ارتفاع دورترین استعاره ‏ها بمان!
مباد
که دست کسی به تو برسد...


کامران رسول زاده

shabnam یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1392 ساعت 13:36 http://shabnam101.blogfa.com

موجیم و وصل ما ، از خود بریدن است
ساحل بهانه ای است ، رفتن رسیدن است
تا شعله در سریم ، پروانه اخگریم
شمعیم و اشک ما ،در خود چکیدن است
ما مرغ بی پریم ، از فوج دیگریم
پرواز بال ما ، در خون تپیدن است
پر می کشیم و بال ، بر پرده ی خیال
اعجاز ذوق ما ، در پر کشیدن است
ما هیچ نیستیم ، جز سایه ای ز خویش
آیین آینه ، خود را ندیدن است
گفتی مرا بخوان ، خواندیم و خامشی
پاسخ همین تو را ، تنها شنیدن است
بی درد و بی غم است ، چیدن رسیده را
خامیم و درد ما ، از کال چیدن است


سلام کاوه ی عزیز
باز هم مث همیشه فوق العاده بود
شعر جناب محمدی در مورد این نامه هم با وجود این همه محبت و دوستی و عاطفه جایی برای سخن گفتن و نظر دادن وجود نداره

سلام شبنم جان
سپاس از لطف و حضورتون

ZAARA دوشنبه 9 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:26

چه بد مدتیه اینجا نیومدم چه شعرهای خوبی، 5 و 7 رو دوست داشتم.دلم تنگ شده بود برا اینجا الان فهمیدم

"دلم گرفته برایت زبان ساده عشق است"
منزوی

خوشحالم از دلبستگی شما و این شعرها...
منتظرت بودیم مهرداد و من هم
خوش آمدی

.... دوشنبه 9 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:29

حالا اشکهام هم شبیه تو شده اند،
گریه که می کنم نمی آیند...

باران یعنی قرار های خیس !
باران
یعنی تو بر میگردی
شعر بر می گردد !

پاییز به معنی
رسیدن ِ دست های تابستانی ِ توست!
پاییز یعنی موهای تو..
دست کش ها
و بارانی ِ تو ،
و عطر هندی ات
که صد پاره ام می کند !

(نزار قبانی)

آمـــوس دوشنبه 9 دی‌ماه سال 1392 ساعت 14:53

چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند

و تماشای تو زیباست اگر بگذارند

من از اظهار نظرهای دلم فهمیدم

عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند

دل درنایی من اینهمه بیهوده مگرد

خانه دوست همین جاست اگر بگذارند.

تبریز غمگین - زمستان ۹۲

گر هـــــزاران دام باشد در قدم
چون تو با مایی نباشد هیچ غم
"مولانا"


فدای آموس
لذت برم
وقتی مهمان نوازیت
مهرداد را هم به وجد آورده بود..

الــــــی ... دوشنبه 9 دی‌ماه سال 1392 ساعت 19:46 http://goodlady.blogsky.com/

لبخند تو را چند صباحیست ندیدم

ای خانه ات آباد! بگــو ...س ی ب ...

+کلن خسته نباشید ها آقااااااااااااا :)
++نامه ی میرزا هم رویت شد و حسودیمان شد به جد :)

و سیب...
اتفاقی است
که
می افتد!

خودم دوشنبه 9 دی‌ماه سال 1392 ساعت 20:32

ان شالا که حال عمویی هم خوب خوب شود
بگو آمین
ان شالا

انشالله

maryam سه‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1392 ساعت 23:24

درود
من تعدادی از شعرهای شما را خوانده ام . نیامدم الان برای اشعارتان به به و چه چه کنم ( که این جای خود دارد و از این حرف ها گذشته ) آمدم تا بگویم که شعرهایتان بسیار پر احساس است . از دل برآمده و بر دل می نشیند . این شعرها از عقل و منطق بر نمی خیزد بلکه در اون حالت خلسه روحی و روانی به انسان الهام می شود . شما از آن دسته آدم ها هستید که این احساس را بی محل نمی کنید .
هماره پایدار و اینچنین پر احساس باشید .
شاد باشید .
در پناه اورمزد .

سلا مریم عزیز
هرچه از شما در باره این واژه های بی پناه می آید آشیانه امن پرنده های باران زده ی زمستانیست. از حضور تو جدا از مهدی عزیزم، در خانواده محمدی خرسندم و افتخار میکنم. بیشتر باش

مهرداد
15/دی/92

دردانه چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:23 http://kordsat.persianblog.ir/

سلام بر کاوه عزیز
و سلام گرم و صمیمی خدمت عمو مهرداد و عمو میرزا عزیز بحق که حرفهای عمو میرزا درباره مهرداد حقیقت محض است با خوندن نامه یاد گذشته افتادم
چقدر دور شدیم از هم آنقدر دور که فقط تو این دنیای مجازی میتونیم با هم در ارتباط باشیم کاش در همون عصر بی تکنولوژی می ماندیم .
با آرزوی سلامتی عاجل برای مهرداد عزیز و موفقیت و سربلندی روزافزون برای عمومیرزا

سلام مریم جان
برای حرفهای قشنگت بسیار ممنونم
همین طور است که می گویی...



من با غزلی قانعم و با غزلی شاد
تا باد ز دنیای شما قسمتم این باد

shabnam چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1392 ساعت 20:38 http://shabnam101.blogfa.com

چشم ها پرسش بی پاسخ حیرانی ها
دست ها تشنه تقسیم فراوانی ها...
عمری به جز بیهوده بودن سر نکردیم
تقویم ها گفتند و ما باور نکردیم
دل در تب لبیک تاول زد ولی ما
لبیک گفتن را لبی هم تر نکردیم...
شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید...
دلم قلمرو جغرافیای ویرانی است
هوای ناحیه ما همیشه بارانی است

پله ها پیش رویم ، یک به یک دیوار شد
زیر هر سقفی که رفتم ، بر سرم آوار شد


مرسی از شعرهای زیبایی که از قیصر کامنت کردی شبنم جان
لذت بردم:
"دلم قلمرو جغرافیای ویرانی است
هوای ناحیه ما همیشه بارانی است"

shabnam چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1392 ساعت 20:40 http://shabnam101.blogfa.com

گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟

پر می زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟

گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟

تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبزِِ سرآغاز سال کو؟

رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟

قیصر عزیز...
انتخاب زیبایی بود شبنم جان
ممنونم

الهـــــه ی بـــاران چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1392 ساعت 23:04 http://elahebaran92.blogfa.com

شعرهای زیبایی بود

قدیما بیشتر تشریف می آوردید!

کشیده می شوم و می روم به جذبه ی دوست
که اصل رود به سودای وصل ، دریا جوست

علی محمد محمدی پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 21:57 http://ermes-3.blogsky.com

سلام کاوی
دست گلت درد نکنه که از دریچه ی این خانه ی قشنگ که تو ساخته ای ، شعر های مهرداد را می خوانیم و ملذوذ می گردیم
7 گریستن عاشقانه !
مگر عشق غیر از گریستن است !؟

در این کار جدید مهرداد باز هم کلمه ها به رقص در می آیند تا بلیشترین بار عاطفی و معنایی را بر عهده بگیرند
در شعر مهرداد ، هماره مفهوم نمود مشخصی دارد
مهرداد - این شاعرِ مفهومی - با تأکید بر روی «مفهوم در شعر» تلاش می‌کند که به حقیقت ذاتی و ماهوی کلمه نمود بیشتری ببخشد و پتانسیل نهفته در کلمات را که از معانی و مفاهیم نشئت می‌گیرند به فعلیت درآورد.
او در عین اینکه از تجمل زبانی و فخامت کلامی دوری می کند اما از این نکتة کلیدی غافل نیست که معانی و اندیشه‌ها از مجرای زبان و کلمات وارد شعر می‌شوند.
به همین خاطر ضمن آنکه مطابق با مفهوم مورد نظرش کلمات را به استخدام خود در می آورد عناصر زبانی و آرایه‌های کلامی را در خدمت بیانِ بهترِ معنا و مفهوم شعر قرار می‌دهد تا شعرش ماندگار شود
با این مقدمه شعر ها را می خوانیم :

1)
وقتی نیستی
نه برایت شعر می گویم
نه بیهوده
چشم در کوچه می چرخانم
می نشینم و گریه می کنم
تنها کاری که می توانم

معشوق پیدایش نیست ! بی دلیل نباید انتظار کشید !
واژه ها برای شعر شدن برایش سر براه نمی شوند اما مگر خدا یک جفت آبشار بی دریغ در اختیارش نگذاشته پس بی آنکه به کوچه سرک بکشد می نشیند و نه مانند فرهاد بلکه چونان مجنون زار زار گریه میکند !
تکرار " چ " در این شعر نمود قابل توجهی دارد

2)
یعنی از زاده شدن
در آخرین ساعاتِ اسفندِ هزار سالِ پیش
تا کنونِ اینهمه گریستن
گرسنه مانده ام؟!

دبیر زیست شناسی دبیرستانمان بر خلاف آنچه علم می گوید که کودک بخاطر اولین بازدمش گریه می کند تا تنفسش آسانتر ممکن شود معتقد بود او گریه می کند که چرا به این دنیای زشت آمده است !!
به هر حال کودک با گریه حرف می زند مهر می ورزد و غذا می خواهد و رفع حاجت می کند
شاعر در این شعر گریه ای را که با زادن آغاز شده لاینقطع و یکریز می بیند و می بارد و شِکوه از اینکه گریه اش تمامی ندارد آیا او هنوز گرسنه است !!؟
تکرار "س " و " ش " بازهم موسیقی آفریده است

3)
می گفت: "گریستن... تنها گریستن را بیاموز"
امّا قرار ما چیز دیگری بود
پس چرا گریستن... تنها گریستن...؟

شاعر ! دلت خوش است ! کدام چیز بر قرار و مدار خودش باقی مانده است که ...
تکرار " ر " که شر شر باران را تداعی می کند با گریه کردن ارتباط عمیقی دارد !

4)
گریستن یا نه... گریستن
پس مساله ای نیست

چه ساده و بی پیرایه ! برداشت دیگری از
بودن یا نبودن،مساله این است! " ویلیام شکسپیر"
اما اینجا مگر گریستن می گذارد که آدم به بودن و نبودن هم فکر کند !؟

5)
یکی به آن بالا بگوید
این چشم ها را برای گریستن داد
یا نگریستن؟!

خدا وکیلی خدا جون ! به همین یه شعر و شکِوه ی مهرداد ، خودت با زبان نازنین الهی ات جواب بده !
هر چند او رویش نشده و غیر مستقیم پرسیده !
خب دلش خون است ! بهش حق بده !

7)
"در وفای عشقِ تو مشهور خوبانم چو شمع
هم نشین کویِ سربازان و رندانم چو شمع"...
دلم به فالت خوش بود!

عاشق بیچاره از حقیقت می گریزد و به مجاز پناه می برد ! اما گویی گریستن ها اینجا هم رهایش نمی کند !
و در فالش نیز چون شمعِ شبانه ،قطره قطره خویش را می چکد و می گرید !

7)
اینجا مثل همیشه است
من می نشینم و گریه می کنم
تو فقط هی. . .
فدای خنده های کودکانه ات
نگران نشوی یک وقت !

مهرداد شاعری مخاطب اندیش است و او را به کنش وا می دارد !
اگر این ... کذایی نبود یک " بخند " میذاشتیم و قال قضیه را می کندیم ! اما شاید کسی نگاه کن را قرار داد !
یا شاید ..
اما در عین گریستن فدای معصومیت " عشق " از دست رفته و لبخند ملیح و کودکانه ی او می شود !
تا آن " بخند " را با ایما گفته باشد

اندوهت تا همیشه شاعر !

علی محمد محمدی پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 22:02 http://ermes-3.blogsky.com

کاوی حان سلام مجدد
نامه سرشار از عشق و احساس عمو میرزا را خواندم و به روح بزرگش بیشتر پی بردم
نامه ای با این مضمون برای من هم نوشته بود :

علی جان عزیز و نور چشمم ! برادر فرهیخته ام سلام
چقدر خوشحالم از داشتنتان .
ثروت های لایزالم و مایه های خوشحالی و غرورم !
از اینکه پشتیبان واقعی و متعهدانه ی برادری ات را برای مهرداد - چشم و چراغ من و تو - بجا می آوری بسیار خرسندم هرچند غیر از این از تو دانشمند توانایم انتظار نیست !
می دانم زندگی شخصی برای همه هیچ مفری باقی نگذاشته که به دیگری بیندیشی . اما عزیزم - مهرداد - نه تنها دیگری نیست بلکه فقط برادرت نیست این عزیز دوست همفکر و افتخار من و توست .
سایه ی منوچهر عزیز مستدام باد اما تو غیر از برادر باید برای مهرداد پدری مهربان نیز باشی .خودت از من بیشتر آگاهی که مهرداد دارای روحیاتی صد در صد شاعرانه است زیرا به لطف تو هیچ وقت وارد مسائل مالی و اقتصادی نشده که روحیه اش زمخت و خشن بشه !
پس از آنجایی که من خارج از علاقمندی خاص به شماها ، چون در این خانه مدتی زندگی کرده ام احساسم این است که جزو لاینفک اعضای آن خانه ی نازنینم !

میرزا محمدی - 11 دی 1392

من هم به فراخور دانش کم و احساس ناقصم در جواب گفتم:
درود بر عمو میرزای نازنین و مهربانی مستمر و از سر صدق و صفاش
یادم نرفته دانش آموز بودم و مقاله ای با انشای شما رو در سر صف خوندم و و دبیران و دانش آموزان مات و مبهوت واژه های سرشار از مفهوم و سر براه تو شدند !
همان زمانی که من نه کاخ الیزه را می شناختم نه سفیدش را !
بذار یه خاطره برات بگم
روزهای انقلاب من سن بسیار کمی داشتم ولی یادمه بعد از یک تظاهرات بزرگ بود که نیروهای ژاندارمری شما رو از درون کمد دیواری خونه ی ما بیرون کشیدن و گریه ی ما بی تاثیر بود برای بردنت به پاسگاه !
چیزی حدود دوسال بعد و اوایل سال 60 بازهم نیروهای نظامی اومدند و از تو همون کمد بزور بردنت برای ...
مگه تو چی میگفتی که ...
بگذریم !

مهرداد آنقدر که به تو نزدیک است به من نیست
ارادتش موید این نکته است
اما شناختت از مهرداد برام جالب بود و قدرشناسی ، برازنده ی نازنینی چون توست
سایه ات بر سر ما مستدام

الهـــــه ی بـــاران جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:37 http://elahebaran92.blogfa.com

سلام و ممنون از حضور گرم و پرمهرتون


به خانه ات دعوتم کرده ای که چه؟
حالا که دلتنگی ام آنقدر بزرگ شده است
که از در تو نمی رود؟!

بهرنگ قاسمی

نیامدی و نچیدی انار سرخی را
که ماند بر سر این شاخه تا زمستان شد...

سید احمدو شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:30

سلام
این شناسنامه را از جلوی چشمانم بردارید

در زندانهای بزرگ

بی هویتی مد شده است .

www.seyedahmado.blogfa.com
پیروز باشید.

ذبیح الله محمدی بردبری شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 16:42 http://zabihallamohammadi.blogfa.com/

من از عهد آدم تو را دوست دارم

از آغـــاز عالــم تو را دوست دارم




چه شب ها من و آسمان تا دم صبح

سرودیم نم نم ؛ تـــــو را دوست دارم




نه خطی ، نه خالی ! نه خواب و خیالی !

من ای حس مبهــــم تــــو را دوست دارم




سلامی صمیمی تر از غـم ندیدم

به اندازه ی غم تو را دوست دارم




بیــــا تا صدا از دل سنگ خیــــزد

بگوییم با هم : تو را دوست دارم




جهان یک دهان شد همـــآواز با ما :

تو را دوست دارم ، تو را دوست دارم...

الهـــــه ی بـــاران شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 18:00 http://elahebaran92.blogfa.com

به همین دست، به دستان تو عادت کردم
این گناه است ولی جان تو عادت کردم

جا برای من گنجشک زیاد است ولی

به درختان خیابان تو عادت کردم

گرچه گلدان من از خشک شدن می ترسد

به ته خالی لیوان تو عادت کردم

دستم اندازه ی یک لمس بهاری سبز است

بس که بی پرده به دستان تو عادت کردم

مانده ام آخر این شعر چه باشد انگار

به ندانستن پایان تو عادت کردم ...

بانوی دور مـــانده ی اندوهگین من
باز، آمدم که عرض ارادت کنم به تو

باز، آمــــدم که شعـــر بگویم، ببینمت
مثل گذشته باز هم عادت کنم به تـو

*****

برگردم و به یاد هر آنچه گذشت و رفت
شعری برای غربت چشـــم تـو سر کنم...


بخشی از یک شعر مهرداد

تارا شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 19:42

سلام...

باتو بودن همیشه پر معناست
بی تو روحم گرفته و تنهاست
با تو یک کاسه آب، یک دریاست
بی تو،دردم،به وسعت صحراست
باتو بودن همیشه پر معناست

ای تو، تعریف ناپذیرترین
بی تو، من، کوچک و حفیرترین


تارا
14/دی/92

ای سر و جان گرفته ی باغ کتاب ها
خاتون غرفه های نگارینِ خواب ها

زایندگی گرفته ز تو بطن خاک ها
پاکیزگی گرفته ز تو ذات آب ها

ای در کتاب زندگی ام اشتیاق تو
توجیه شاعرانه ی فصل شتاب ها

ای استجابت من و تنهایی مرا
شب های بازوان عزیزت جواب ها

تو کیستی که در سفر جست و جوی تو
صد چشمه جوش زد ز کویرِ سراب ها؟

مست از تو شد هر آینه دریا که مست شد
ای شطِ ملتقای تمام شراب ها

دل می دهد بشارتم از بازگشتنت
وز روزهای خالی از این اضطراب ها

وان روز دور نیست که فانوس می شوند
در کوچه های آمدنت آفتاب ها


مهرداد
15/دی/92
به احترام تارا
خواهر معصوم اینهمه بیت تمام و ناتمام

مریم یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1392 ساعت 02:06 http://www.bebahanebato.blogfa.com

سلام دعوتین به "بی بهانه باتو" با داستانی جدید.ممنونم

سلام
چشم میام
بی هیچ بهانه ای

ZAARA دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:01

سلام،امروز هوا بارونیه تو شهر ما،خیلی سرده باور کنین ذوق کردم میگم خدا این بارون بند نیاد چون میدونم این بارون شاید آخرین بارون تو شهر ما باشه.وای دارم صدا بارونو میشنوم و دارم کامنت ها و شعرای قشنگ رو میخونم

سلام زارای عزیز
با کامنتهای شما و بعضی دوستان مصداق "مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد..." رو درک میکنم
سپاس از همراهیت

مریم دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 17:51 http://www.bebahanebato.blogfa.com

چه غمگینانه است
وقتی در باران
به تو چتر تعارف کنند.

گروس عبدالملکیان


سلام ممنونم ازحضور و نظر لطفت داستان خیالی بود

مرسی که بی بهانه آمدی

تنها کسی که لبخند منو میخواست عکاس بود
که اونم پولش رو گرفت رفت…


مرسی برای کامنت زیباتون

محمدمهدی محمدی دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 18:39 http://zabihallamohammadi.blogfa.com/

لباس تور تن کرده درختان خیابان را

عروس برف زیبا کرده این شب‌ها بردبر را

برای دستِ گرمت را گرفتن فرصت خوبی‌ست

از این رو دوست دارم سردی ِ فصل زمستان را

لباس گرم می‌پوشیم و با هم راه می‌افتیم

مسیر باغملی سوی خود خوانده‌ست مستان را

تو محو گفتگوی برف‌ها و کفش‌ها هستی

به شوخی می‌تکانم بر سرت برف درختان را

لبو لب‌سوز و با آن بوسه‌های داغ می‌چسبد

چه حالی می‌دهد وقتی که با این می‌خورم آن را

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت / سرها در ...

کسی با سوز می‌خواند سرآغاز زمستان را

رسول رضایی دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 20:19 http://www.rasoul-rezaei.mihanblog.com

سلام کاوه جان
7گانه ی زیباییست که نشان از طبع زیبا و با احساس و لطیف عمو مهرداد عزیز رو داره
به شخصه 2و4رو پسندیدم

نبودن تو
فقط نبودن تو نیست
نبودن خیلی چیزهاست...

"رسول یونان"
مرسی کاوه ی عزیز و مهربان

avin چهارشنبه 18 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:24 http://avinamour.blogfa.com

هر کسی برای خودش خیابانی دارد…

کوچه ای…

کافی شاپی..

و شاید عطری…

که بعد از سالها… خاطراتش گلویش را چنگ میزند!....

به حرفهایی هست که پُست نمیشن ...
بُغـــض میشَن....

محمدمهدی محمدی چهارشنبه 18 دی‌ماه سال 1392 ساعت 22:10 http://zabihallamohammadi.blogfa.com/

سلام

رسول اکرم (ص) می‌فرمایند:

- بدانید آن چیزی که تمام کارهای خوب شما را نابود می‌کند، حسادت است.
- آن چیزی که عقل شما را از بین می‌برد، تکبر و خودپسندی است.
- آن چیزی که شما را از شرافت انسانی بیرون می‌کند، دوری از قرآن و سنت من است.
- آن چیزی که امنیت و آزادی را از شما سلب می‌کند، پشت کردن به قانون قرآن و سنت است.

الهه ی باران پنج‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1392 ساعت 00:17 http://www.elahebaran92.com

آخی:-‏)‏ مرسی از کامنت قشنکتون

هزار و یک قصۀ عاشقانه می‏داند
نیمکت ِ چوبی ِ توی پارک...‏

الهـــــه ی بـــاران پنج‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1392 ساعت 20:45 http://elahebaran92.blogfa.com

از تو که می نویسم
هم وزن را رعایت می کنم
هم قافیه را
اگر خودت هم می بودی
که دیگر همه چیز
ردیف ردیف می شد...

از اینجا که هستم
تا آنجا که هستی
وجب
به
وجب
دلتنگم ...

خودم پنج‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1392 ساعت 22:01

من که نمیتونم شکلک بذارم!!

دردانه شنبه 21 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:15 http://kordsat.persianblog.ir/

قدیم ها " خاله "
آش کشک می پخت زیر پایمان می گذاشت
حالا
نه " آشی " نه " کشکی " نه " خاله ای "
تنهایی
یعنی زیر پایت خالیست .

می خواهد خورشید نقاشی کند
و زیر پایش
حوضی آبی
با ماهی های سرخ
اما بیچاره
مدادِ سیاه.

ایمان یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1392 ساعت 14:13 http://http://iman-saber.blogfa.com/

بازکن کتاب کوچک مرا
صفحه صفحه؛ خط به خط؛ ورق روق
نام کوچک مرا سپس بخوان
اقرا باسم ربک الذی خلق

به روزم و چشم به راه شما

در راهبندان تاریخ

دیر رسیدیم

بهترین شعرها را

در وصف تو سروده بودند.

ایمان یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1392 ساعت 14:14 http://iman-saber.blogfa.com/

سلام
یکی از کم نظیر ترین پستهایی بود که خونده بودم.

درود و سپاس شاعر

همایون یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1392 ساعت 16:04 http://koris.blogsky.com

درود بر مهرداد همواره مهر آفرین .
اعتراف میکنم امروز برای بار دوم بود که سری به وبلاگتون زدم. نه به این خاطر که هردم تشنه ی خوندنتون نباشم، به خدا نه. فقط میترسیدم ، آنهم به دو دلیل: 1- دل شکسته و بهانه جویم که این روزها بدجوری پاپیچم میشه ، سودایی بشه و نتونم از پس بهانه جویی هاش بر آیم. آخه نمیدونی که شعرهات با دلم چه میکنن.2- ترس از سرخوردگی و نا امید شدن از خود که همچون طفلی نوپا با هزاران شوق تازه به تاتی تاتی افتاده، دومین دلیل من بود.
امیدوارم که درکم کنی.
بدان که همیشه دوستت داشته ودارم و برایت بهترین ها را ارزو میکنم. ودر یک کلام ، برای علی هم نوشتم تو هم بی نصیب نباش:
شیر مادر حلالت. همین.

خدا نکند
کارم به جایی بکشد
که تو آنجا نباشی...

رسول رضایی دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1392 ساعت 00:08 http://www.rasoul-rezaei.mihanblog.com

"صدای مرگ از همه رساتر است!"
به روزم
دعوتید با احترام

مرسی رسول جان
حتما میام

avin دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1392 ساعت 22:07 http://avinamour.blogfa.com

گفت حالت را نمی پرسم میدانم که خوب است ...عکسهایت همه با لبخندند...و نمیدانست عکاس ک میگوید سیب من یاد حماقت حوا می افتم پوز خندی میزنم...!!!

قشنگ بود
مرسی

یونس سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:29 http://delneveshteh2u.blogfa.com/

سلام دوست عزیز آپم

دریا سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:48

سلام "
"چیزی که در دوست داشتنت
بیش تر عذابم می دهد
این است که گر چه می خواهم
اما طاقت بیش تر دوست داشتنت را ندارم
و آن چه در حواس پنج گانه ام
به ستوهم می آورد
این است که آن ها پنج تا هستند ، نه بیش تر"
نزار قبانی

سلام مهرداد عزیز و کاوه ی گرامی !
خواستم از بین این 7 عاشقانه ی زیبا یکی و انتخاب کنم اما نتونستم
همه شون زیبا و پر از احساسند!
دست مریزاد شاعر جان!


این تصویر که یادتون هست ان شاالله!

در ایوان چشمانم نشسته ای
با لبانی پر از خرمالو
ناگاه گس می شود دهانم
از رویای آن همه بوسه...

آمـــوس پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1392 ساعت 14:18

شهر ما خالی و خاموش و خراب است و پلید
کس در این شهر ز دلدار وفایی که ندید

مردمش خسته و غمگین و پریشان حالند
در دل هیچ کسی نیست رسیدن به امید

دل عشاق ز دلتنگی و تنهایی سوخت
آتش و شعله ی غربت به همه شهر دمید

دلخوشی نیست در این شهر ،بدان ای دل تنگ
عزم رفتن کن از این دولت اندوه سپید

کو جوانمردی و آن عزٌت و تقدیر نکو؟
مرغ شادی ز سراپرده ی این شهر پرید

ناگزیرست گریزد به گذرگاه خیال
مست دیوانه ی شیدا، جگر عشق درید.
---------------------------------------------------------------
سلام. شدیداْ دلتنگتونم.دوست دارم هرچه زودتر ببینمتون.

تبریز غمگین - زمستان ۹۲

یاد تو
شمعی است در دلم،
کوچک و همیشه گرم.

اتفاقا امروز حرف شما بود با مهرداد
منتظر دیدن روی ماهتون هستیم آقا

پرنسس پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1392 ساعت 19:33

سلام،مدت زمانیه هرچند کوتاه سر میزنم،ولی امروز بر آن شدم که حضور خودمو در این وبلاگ با کامنتی اعلام کنم، البته که من بی شناخت خانواده محمدی،یقین دارم که مهرداد یک تیرکه برای خیمه خانواده محمدی،یه کم تخصصی ش کنم و بگم یه ستون بتنی،چرا که با گذشت زمان استحکام بتن زیادتر میشه،و چه بسا مهرداد هم همینطوره،کلامش معجزه میکنه.
اما میخوام خسته نباشید بگم به کاوه،که حس میکنم زحمتای اونه که باعث رشد و ثمر این درخت دوستی و معرفته.
من به معنای واقعی کلمه مهرداد رو از کلام کاوه شناختم،اینجا رو دوس دارم و حس خوبی به همه دوستان دارم،
به هر صورت وسط یه عالمه کار و فعالیت دلم خواست همین لحظه همراهی خودمو با شما اعلام کنم

خودکشی
رسیدن به توست
ارتفاع نمی خواهد

سلام پرنسس
خوش اومدی...
ما هم خیر مقدم میگیم و خوشحالیم که دست به قلم بردی و سطرهایی آکنده از طراوت و سادگی رو برایمان یادگار گذاشتی!

همه چیزشان زمین
به جز عشقشان
زنان روستایی

ارتباط جالب پایه های خشن بتنی با مهرداد لطیف و شاعر پیشه در نوشته تو کم از شاعرانگی دگر دوستان نیست..
برای سطر های آخر هم خیلی تشکر میکنم و البته که واقعیت بر عکس این فرمایش شماست..
هر جا میپرسن کدوم کاوه؟ میگن وبلاگ مهرداد..
ممنونم که وقت گذاشتین و تشریف آوردین، بی شک دوستان هم از حضور شما خوشحال میشن...
موفق باشید

الهـــــه ی بـــاران پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1392 ساعت 20:41 http://elahebaran92.blogfa.com

از شوق داشتن تو
می خواهم با یک دسته گل اطلسی
به دیدن خدا بروم


نگین وضعی

بگذار بگویند دیوانه ام
پای آمدن تو در میان باشد،
ضریح که هیچ
به این درخت چنار هم
دخیل می بندم..

الهـــــه ی بـــاران پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1392 ساعت 20:48 http://elahebaran92.blogfa.com

یک خواب برای من داری؟!
می خواهم ببینمت!


افشین صالحی

چشم هایم را می بندم
باران ..
شنیدنی ست...

پرنسس پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1392 ساعت 21:03

سواله اینجا:
با توجه به معادلات ریاضی،الان اگه به من برسید انگار از ارتفاع افتادین و خودکشی کردین عایا؟( یعنی من مرگم؟نیستی م؟ دردم؟.... متوجه شدین دنبال دعوام؟)

اینم برا کاوه،مهرداد و همه دوستان

تو عشق بودی
این را
از رفتن‌ات فهمیدم!

جمال ثریا

!!!!!!


اما ممنون بابت این شعر قشنگ..

shabnam جمعه 27 دی‌ماه سال 1392 ساعت 00:16 http://shabnam101.blogfa.com

در انتهای هر سفر
در آیینه
دار و ندار خویش را مرور می کنم
این خاک تیره این زمین
پاپوش پای خسته ام
این سقف کوتاه آسمان
سرپوش چشم بسته ام
اما خدای دل
در آخرین سفر
در آیینه به جز دو بیکرانه کران
به جز زمین و آسمان
چیزی نمانده است
گم گشته ام ‚ کجا
ندیده ای مرا ؟


سلام کاوه عزیز
ممنون شما خوبین

تمام آسمان اگر
بغض شود
و سی و یک زمستان
آنی بر سرم آوار ،
باز هم شکوفه می کنم
هزار بار
از باور بهار..

"سامره حمیدیان"

سلام شبنم جان
مرسی خوبم

ماهان محمدی شنبه 28 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:49

سلام کاوه جان احوالت چطوره ،
نیستی، نیستم، کم پیدا شدی ، کم پیدا شدم ،
خلاصه بهتره بگم من نیستم و کم پیدا شدم
ازت ممنونم که میای به وبلاگ خالی ما سر میزنی ،
راستی چه خبر از دنیای مجازی ها ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام ماهان خان
انگار نیت کردی این فعل ها رو صرف کنی!!
چرا خالیه؟!!
عمو مهرداد که میگه بهونه امتحانا رو گرفتی که بعید میدونم...

avin شنبه 28 دی‌ماه سال 1392 ساعت 18:41 http://avinamour.blogfa.com

جدا که خیلی خیلی خیلی زیبا بود
لذت بردم از خوندنش
افرین به خالقش

تارا شنبه 28 دی‌ماه سال 1392 ساعت 23:21

سلام و عرض تبریک به مناسبت میلاد حضرت رسول(ص)

میشود ساده از این عالم و مافیه ،برید
ولی از عشق تو هرگز، نتوان دست کشید

با تو ای نقطه اوج همه رویاهام!
میتوان ساده به آن گمشده خویش، رسید

با نسیم نفست، این دل من میلرزد
عشق طوفانی تو، میشکند شاخه بید

بی تو در یاس زمستانی خود می‍پوسم
آه ! ای فصل شکوفایی گلهای امید !

زخمی و خسته، ولی، فاتح و سرمست غرور
باز میگردم و در دست من ، آن "شاه کلید"


با س‍پاس فراوان از مهندس کاوه عزیز برای انتخاب موسیقی زیبا و دلنشین وبلاگ.
دست مریزاد.

ارادتمند تارا

28/دی/92

ای آنکه زنده از نفس توست جان من
آن دم که با تو‌ام، همه عالم ازان من

آن دم که با توام، پُِرم از شعر و از شراب
می‌ریزد آبشار غزل از زبان من

آن دم که با توام، سبکم مثل ابرها
سیمرغ کی‌ رسد به بلندآسمان من

بنگر طلوع خنده‌ی خورشید بر لبم
زان روشنی که کاشتی ای باغبان من!

با تو سخن ز مهر تو گفتن چه حاجت است؟
خود خوانده‌ای به گوش من این، مهربان من



سلام و عرض تبریک تارای مهربان...

صد یکشنبه 29 دی‌ماه سال 1392 ساعت 00:03

متاسفانه من شعرها را دوس نداشتم بعید میدونم چند تاش شعر باشه بویژه شماره ۶.من نمونه این کار را در حضور اساتید مهردادوعلی محمد خوندم وبا قاطعیت گفتن شعر نیست.خیلی خوندم ولی واقعا بیتعارف وبا همه ارادتم به آقای محمدی باید بگویم کارهایی حداکثر میتوان گفت متوسط که به سمت ضعیف میل میکنند، بودند امیدوارم بر من ببخشید ونظر راهم تایید کنید.مرسی

مهدیه ناجی یکشنبه 29 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:37 http://www.mhnaji68.blogfa.com

سلام خوبی؟لذت بردم ازخوندن شعرها..ببخشید مدتی نیومدم..

سلام مهدیه جان
مرسی

افسانه یکشنبه 29 دی‌ماه سال 1392 ساعت 15:50 http://gtale.blogsky.com/

صدای بال و پر جبرئیل می آید / شب است و ماه به آغوش ایل می آید

لب کویر پس از این ترک نخواهد خورد / که ساقی از طرف سلسبیل می آید

لباس خاطره را از حریر عشق بدوز / حلیمه! نزد تو فردی اصیل می آید

نگاه آمنه از این به بعد می خندد / چرا که معجزه ای بی بدیل می آید

میلاد پیامبر رحمت، تاج آفرینش بر شما خجسته باد

ممنونم افسانه عزیز
بر شما هم مبارک باشد

محمدمهدی محمدی بردبری یکشنبه 29 دی‌ماه سال 1392 ساعت 16:24

سلام
مهربان دوست همراه
بسیارعالی ممنونم ازحضورشما

سلام پهلوان
خواهش میکنم

لاوان یکشنبه 29 دی‌ماه سال 1392 ساعت 21:02

سلام


بعد 1ماه و اندی بای پست جدید منتظر حضورتون


وشاید اخرین پست


به نظر شما وب حذف شه

سلام لاوان جان
چرا اخرین پست؟!!

دریا یکشنبه 29 دی‌ماه سال 1392 ساعت 22:26

سلام به مهرداد عزیز و کاوه ی گرامی!


گر به خانه ی من آمدی

برایم مداد بیاور،مداد سیاه .... می خواهم روی
چهره ام خط بکشم

تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم

یک ضربدر هم روی قلبم تا به هــــوس نیفتم!!

یک مداد پاک کن برای محو لبهایم نمیخواهم کسی به هوای سرخیشان سیاهم کنــــد

یک بیلچه ، تا تمام غرایز زنانه را از ریشه درآورم

شخم بزنم وجودم را .... بدون اینها راحت تر به بهشت میروم گویـــا !

یک تیغ بده ، موهایم را از ته بتراشم، سرم هوایــــی بخورد .

و بی واسطه ی روسری کمی بیندیشم !

تیغ و سوزن هم بده ، برای زبانم میخواهم ... بدوزمش به ســــق اینگونه فریادم بی صدا تر است

قیچی یادت نرود ...

می خواهم هر روز اندیشه هایم را سانسور کنم !

پودر رخت شویی هم لازم دارم برای شست و شوی مغزی !

مغزم را که شستم پهن کنم روی بند ...

تا آرمان هایم را باد با خود ببرد آنجا که عــــــــرب نی انداخت !!

میدانی که ؟؟ باید واقع بین بود !

صدا خفه کن هم اگر گیر آوردی برایم بگیر ! میخواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب ، برچسب

فاحشه میزنندم بغضم را در گلو خفه کنم !!!!

ترا به خدا .... اگر جایی دیدی حقی میفروشند برایم بخــر ... تا در غذا بریزم

ترجیح میدهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم !

سر آخر اگر پولی برایت ماند برایم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند ، تا به گردنم بیاویزم

رویش باحروف درشت بنویسم : من یک انسانم ...من هنوزیک انسانم ...من هرروزیک انسانم

شعر زیبای غاده سلمان!
حرف این روزهای زنان سرزمینم!
من و امثال من!

در شکاف دیوار
گُلی کوچک
تنهاییِ جهان را
به آغوش
کشیده است..

سلام دریا جان
و سپاس برای این کامنت زیبا و خواندنی...

avin دوشنبه 30 دی‌ماه سال 1392 ساعت 00:16 http://avinamour.blogfa.com

دخترک خندید و
پسرک ماتش برد
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد
غضب آلود به او غیظی کرد
این وسط من بودم
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام
هر دو را بغض ربود
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت
او یقیناً پی معشوق خودش می آید
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود
مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت

دردانه دوشنبه 30 دی‌ماه سال 1392 ساعت 15:15 http://kordsat.persianblog.ir/

سلام بر مهندس کاوه عزیز
خوبی مهندس ؟؟
بی صبرانه منتظر پست جدیدت هستیم .

سلام بر دردانه عزیز
ممنونم، تو خوبی؟؟
چشم حتما میذارم...

avin سه‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 15:57 http://avinamour.blogfa.com

همگان به جست‌ و جوی خانه می‌ گردند

من کوچه‌ ی خلوتی را می‌ خواهم

بی‌ انتها برای رفتن

بی‌ واژه برای سرودن

و آسمانی برای پرواز کردن

عاشقانه اوج گرفتن

رها شدن

دریا چهارشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 14:14 http://azjensebaranam.blogsky.com

درود
با شعری جدید آپ هستم و تشکر از این شعرها و نوشته های زیبای وبلاگتون

زهرا چهارشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 14:40 http://loser-in-love.blogsky.com

گـاهـی بــاید رفـت و بعضـی چیــزهای بردنـی را بـا خـود بــرد

مـثل یـــــاد مـثل غــرور و آنچــه ماندنـیست را جــا گــذاشت

مـثل خــاطره مـثل لبـخند

رفـتنت ماندنــی مــی شود وقتــی کـه نبــاید بـروی !

shabnam پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 11:29 http://shabnam101.blogfa.com

سلام آپم و منتظر حضور سبزتون

محمدمهدی محمدی بردبری پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 16:15 http://ظzabihallamohammadi

موی خود بر شانه میریزی شرابی خب که چه

مست میرقصی در آیینه حسابـی خب که چه

دختـــر ِ اربابـی و یک باغ نوبر مال توست

کرده ای پنهان به پیراهن، گلابی خب که چه

رویت آن سو میکنی ، تا باز می بینی مرا

در قدم برداشتن ها می شتابی خب که چه

مثل آهویی کــه گم کرده ست راه خانه اش

اینچنین بی تاب و غرق التهابی خب که چه

من کــه جز بوسه ندارم هیــچ کاری با لبت

اینهمه لب میگزی در اضطرابی خب که چه

دوست داری که چه را ثابت کنی؟ راحت بگو

سینه چاک ِ تو هزار آدم حسابی خب که چه

باز شهرآورد ِ بین "نه" و "آری" گفتنت

بازی لبهای قرمز، چشم آبی خب که چه

من نخورده مست و پاتیل توام دستم بگیر

باز چشمت را برایم می شرابی خب که چه

ای بلا ! تکلیف ِ من را زودتر روشن بکن

من بمیرم یا بمانم؟ بی جوابی خب که چه

آه ای شیطان فرشته! لعنتی ِ نازنین !

سایه ای در بستر بیدارخابی خب که چه

دست بردار از سرم ، یا عاشقـم شو یــا برو

بر خودت مینازی و در پیچ و تابی خب که چه

بر زمینت میزنم یک شب تو را خاهم شکست

روی دیوار اتاق و کنـــج قابی خب کـــه چه

محمدمهدی محمدی بردبری پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 16:26 http://ظzabihallamohammadi

به گیسوان سیاهت کلاف می گویند

به شانه های بلند تو قاف می گویند

نشسته دشنه ی گیسو به زیر روسریت

حجــاب کن بـه حجابت غلاف مــی گویند

قبول کرده ام این را که عاشقت هستم

بـــه گریـــه های بلند اعتراف مـی گویند

تجمعی که اساسا به موت وابسته ست

به سر به زیـــری من اعتکاف می گویند

گذشته از خط قرمز لبت خبر داری؟

بــه رنگ قرمز تند انحراف می گویند

"هزار وعده ی خوبان یکی وفا نکند"

تــو فرق میکنی آخر خلاف میگویند
***

قبیله ام بـــه زبـــان مولف تاتـــی

همیشه فاصله ها را شکاف می گویند

ملیکا پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 19:20 http://www.fuzooli.blogfa.com

یک بار که تنها بمانی
یک بار که بشکند دلت
غرورت
اعتمادت
همین یک بار ها کافیست
تا یک عمر
از پشت نگاهی ترک خورده به آدمها بنگری ...!
انقدر تیز و برنده میشوی که
باید
تابلوی ورود ممنوع
را به خودت نصب کنی...!

سلام
ممنونم ازت حتى با این که من بت سر نمیزنم تو سر میزنى

غصه باران است
حالِ ابریم
با حضورت خانه را
چون برفِ شب باریده
غافلگیر کن

زهرا یکشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 14:25 http://loser-in-love.blogsky.com/

اون یکی نظرم کو؟؟

کدوم یکی زهرا جان؟

زهرا دوشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 15:08 http://loser-in-love.blogsky.com

همون ک سلام علیک کرده بودم!!

من که متوجه نشدم!!!
یه دونه ثوابم یه دونه س!

بهرحال عذرخواهی میکنم

donia شنبه 14 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 18:32 http://marseman.blogfa.com

ziba bood

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد