ای بافته نظاره ات از ختمی و مریم
تن شسته در آرامش سکرآور زمزم
ای با تورسیده به تفاهم غم و شادی
وی در تو نشسته به توافق شب و روزم
زیبا شدی آنگونه که پیش از تو ندیدند
حیران شده یک شهر ، از آنگونه که من هم
تو ، وارث آن ثانیه ی وسوسه ریزی
من ، باقی بی صبر عطشناکی “ آدم ”
روزی به خدا می رسی و می روم از خویش
ای در تو شراب همه ی عمر ، فراهم
حافظ چو تو را داشت که چون قند غزل گفت
ــ یاری که در او ریخته شیرینی عالم … ــ
وبلاگ خوبی داری
شعر هاتو خوندم جالب بود
بالای وبلاگ نوشتی شعرهای عمو مهرداد ولی نام نویسنده کاوه هست آخر کاوه یا مهرداد؟
ممنون مهرداد جان
من کاوه هستم اما شاعر شعرهای این وبلاگ عمو مهرداد هستش!
سلام

این شعرتم مثل همیشه عالی بود
مخصوصا بیت آخرشو خیلی دوس داشتم
مرسی از نظر گرانبهاتون مهسا جون
شما همیشه به این وبلاگ لطف داشتین
...
سلام به مهرداد گلم
من راستش نمی دونم این وبلاگه مهرداده یا نه؟ شعرهاش که می دونم از مهرداد و علی آقا هست ولی توسط کاوه نوشته شده است به هر حال خوشهال شدم از لطفتون سلام مرا به خودت برسان
آره جعفر جان درست حدس زدی!!
هم شعرها و هم وبلاگ متعلق به عمو مهرداده
سلام
وبلاگ خوب و مفیدی داری
موفق باشی
راستی خوشحال میشم اگه به وبلاگ منم سر بزنی و نظرتو درباره اون بگی