تو نیستی و غمت مانده در برابر من
تو نیستی و غمت مانده در برابر من !
غمی که زخم کهن سالِ از تو دوری را
مدام تازه کند خنجرش به باور من
به جای جرعه ای از چشم های شیرینت
شبانه روز کند خون دل به ساغر من
به یک بهانه ی کوچک ، بهار گریه شود
سحاب بغض به هم بسته ی تناور من
سراغ چشم من این سان چگونه خواب آید
که چاه ویل شده زجرگاه بستر من
چراغ چشم تو روشن ، اگر چه خواهد شد
سیاه بخت تر از این دل مکدرِ من
بهار جان تو گلشن ، اگر چه می سوزد
دل خزان هم از این حال باغ بی بر من
چنان گرفته به بر یاد تو جهان مرا
که هر طرف نگرم شکل توست منظر من
[]
بخوان و پاسخ شان دهِ ، هر آنچه نامه که هست
به نام کوچک تو ، لابه لای دفتر من
.................................
با سلام
قبل از هر کلامی شایسته است سپاسگزار محبت های بی شائبه و همراهی های همیشگی همه شما دوستان نازنین عمو مهرداد و خودم باشم که براستی باعث میشوید غایت و دور نمای آینده این کار و هدف این وبلاگ به آنچه عمو مهرداد در نظر داشتند نزدیک تر بنماید. تا الان این پست سومین تغییر و بازسازی خودشو داره تجربه میکنه که البته بی شک قصور و کم توجهی از جانب بنده بوده و امیدوارم عذر حقیر را بپذیرید.
باز هم باران:
باران چون کبوتران
بر دانه هایی که روی شیروانی ریخته ام
نوک می زند
تک تک تک.
بر سرم
چتر گرفت؛
به تماشا
ایستادند
باران و رهگذران...
سپاس از این کامنت قشنگ خانم
سلام
کی می رسد آن لحظه آن دم ، دم دور از من
تا سر رسد آری آه این حسرت طولانی
زیبا بود
عیدتون مبارک
ستاره میبارد از زمین به آسمان
تو عبور کردهای امشب
از خیابان ِ خواب ِ من!
عید بر شمام مبارک مهدیه جان
مثل همیشه محشر!
دلم از تمام ِ تو پر است
دستم از تمام ِ تو پر است
چه خوشبختی ِ نابی!
مرسی امیر خان
جز با تو نمی ماند این ماهی افتاده در حوض پریشانی...
ممنون آقااااااا :)
حکایت تو با من
حکایت باران ِ بی امان است
بر تن نحیف ِ برگ!
مهــــم نیســـت نوشته های درهم و برهم مـرا
بخـوانی یـا نــــه،
مــن بـرای دلِ خستــه ام می نـویسـم
میخـــواهی بخـــوان…
میخـــواهـی نخـــوان!
فـــقــــــط خـواهـش میکنـم
اگــــر خـوانـدی
عـاشقـانـه ام را تقــدیـم به ” او ” نکــن!
همین
“زنها” تنهاییشان را گریه می کنند
و “مردها” گریه هایشان را تنهایی…
ای کـه اخمت به دلــم ریخت غم عالم را
خنده ات می بَرَد از سینه دو عالم غم را
برق لب های ِ تو یادآور ِ شاتوت و شراب
چشمه ی اشک ِتو بی قدر کند زمزم را
گاه از آن غنچه فقط زخم زبان می ریزی
گاه با بوسه شفابخش کنـی مرهم را
بسته ای غنچه ی سرخی به شب گیسویت
کــرده ای بـــاز رهـــا خرمــن ابــریشم را
"نرگست عربده جوی و لبت افسوس کنان"
با همین هاست کــه دیوانـــه کنـــی آدم را
یاد تو زوزهی شبانهی شغالان است
در بیشهزاران تبرستان
دلتنگ و مهیب و به گریه نزدیک!
سلام دوست عزیزم وبلاگ خیلی قشنگی داری خوشحال میشم به منم سربزنی ونظرزیباتوبگی اگه بالینک کردن موافقی بهم بگومرسی منتظرحضورگرمت هستم فعلابای
سلام خانم
نظر لطفتونه
خدمت میرسم
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پرکن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
این قافله عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب می گذرد
بر خیر و مخور غم جهان گذران
خوش باشو دمی به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دگران
یاد تو مه است
لا به لای درختچههای آلوی وحشی
در کوهستانهای مازندران...
سکوت می کنم و عشق ، در دلم جاری است
که این شگفت ترین نوع خویشتن داری است
تمام روز ، اگر بی تفاوتم ؛ اما
شبم قرین شکنجه ، دچار بیداری است
رها کن آنچه شنیدی و دیده ای ، هر چیز
به جز من و تو و عشق من و تو ، تکراری است
مرا ببخش ! بدی کرده ام به تو، گاهی
کمال عشق ، جنون است و دیگرآزاری است
مرا ببخش اگر لحظه هایم آبی نیست
ببخش اگر نفسم ، سرد و زرد و زنگاری است
بهشت من ! به نسیم تبسمی دریاب
جهانِ جهنم ما را ، که غرق بیزاری است
سلام کاوه ی عزیز
این شعرم مث بقیه شعر ها فوق العاده بود
سلام شبنم جان
سپاس و درود فراوان تورا...
هر نتی که از عشق بگوید
زیباست
حالا
سمفونی پنجم بتهوون باشد
یا زنگ تلفنی که در انتظار صدای توست
دستی ز کرم به شانه ی ما نزدی
بالی به هوای دانه ی ما نزدی
دیریست دلم چشم براهت دارد
عشق سری به خانه ی ما نزدی
می ترسم از عشق
وقتی به جای گرفتن دست هم
مچ هم را می گیریم.
تو شیرینتری
یا
حادثهی باران ِ اردیبهشت؟
شعر قشنگی بود دوست داشتم
این شعر هم که شما گذاشتین قشنگ بود یعنی PERFECT
این همون کامنت مفقودیه
پِرفکتی از خودتونه..!
سبحان ربی من و سارا بهم رسی!...
باید طرد شوند از اجتماع؛
چشم هایت آفت اندیشه اند
دو روشنفکر بی رحم و بی قید...
اخبار که نگاه کنی
میفهمی ،
آفریقا از گرسنگی میمیرد
فلسطین در جنگ
من
از نبودنت ...
دهان تنهائیم آب می افتد
برای یک قطره
بودنت !
عجب جوش و خروشی بود عشقت
خراب باده نوشی بود عشقت
بهشتم را به سیبی داد بر باد
عجب آدم فروشی بود عشقت
آدما رو زیاد تنها نذارین
تو تنهاییشون یه دنیایی برا خودشون میسازن که دیگه شما توش نیستین
دلتنگی
تویی
که نیست!
با سلام و آرزوی بهترینها.
...
چقدر
ندیدن را حوصله بسازم
وقتی هستی و
زلال مردمکهام
غلغله غبار را
تجربه می کنند
هرروز...
ایکاش ...
زیر قولت نزنی و بیایی.....
سپاس از انتخاب شما.
درود بر دستانی که با قلم معجزه میافزیند....
پیامکت رسید
عطر خوشی پیچید
در چشمم، دلم، جانم!
کدام قول تارا جان؟!!
در زمانه ای که سایه حرف دل و تنهاییت را نمی فهمد
چه انتظاری از هم سایه می توان داشت ...
یاکریمها و گنجشکها
در این کوچه زیاد شدهاند
مهربانی همسایهها تمامی ندارد..
سلام!
مثل همیشه زیباست !
دست مریزاد آقای محمدی
و ممنون کاوه ی عزیز!
و من درختی کاجم
در حسرتی هزار ساله؛
کاش سیب بودم یا خرمالویی..
درود بر تو دریای عزیز
اینجا دریا بازم هست! کاش آدرستونو می نوشتین
سلام کاوه جان
مرسی خسته نباشی
من از سپید های عمو مهرداد بیشتر لذت میبرم اما این کار هم زیباست و قابل تامل
موفق باشی و سبز
سلام رسول جان
سلامت باشی
لطف دارین شما...
eeeeeeeeeeeeee.chera comment ghabli man o nazashtin?
hmmmmmmmmm
باز موجی از اعتراضات و باز یه کامنت مفقودی!!
زﻣﺴﺎﻧﻴﻮ !
ﺳﺎﻧﻴﻪ ﻳﻞ و ده ﻗﻴﻘﻪ ﻳﻞ
ﮔﺸﺘی ﻟﻪ ﺑﻦ رﭼﮕﻴﺎﻳﻮن !
ﻟﻪ وێ ﺋﺎﺳﻤﺎن ﮔﺎﺟﺎر ﮐﻪ وه
ﺗﻪ ﻧﻴﺎ ھﺴﺎره یگ ﮔﺎﺟﺎرێ
ک ساته ﻳﻪ ێ ده ﻓﻪ
وه زوان ﺗﺮﻳﻮﺳﮑﻪ
ﻧﺎو ھﻴﻮل ﺧﻮه ێ ﻧﻴﻮﺳﺎ
ﺳﻪ ر ﺑﻪ رزی و ﺷﻪ وﮐﻪ ت وه ھﺎر
وه ھﻴﻮرێ ﺑﻴﻮ
زﻣﺴﺎﻧﻴﻮ !
ﻟﻪ ﺗﻤﺎم وﻻت
دارﺳﺎن ﮔﺸﺘﯽ
ﮐﻮﺗﻪ ل ﭘﻮوﺷﺎﻳﻮن
ﺗﻪ ﻧﻴﺎ ﺗﻴﻮه ﻣﻴﮓ ﺑﻴﻮ
ﻟﻪ ﺑﻦ دار ره ش رﻳﻮﺗﻴﮓ
ک ﻟﻪ ﻧﺎو ﮐﺘﺎو ھﻴﻮرێ
ﺧﻪ یﺎل ﻗﺮﻣﺰ ﺷﻪ قایقیگ ﻧﻴﻮﺳﻴﺎﻳﻮد
زﻣﺴﺎﻧﻴﻮ !
م ﮔﺎﺟﺎر ﺗﻴﻮه میگ ﺑﻴﻮم
ﮔﺎﺟﺎر ھﺴﺎره یگ
ﺗﺎ
وه ھﺎر ﻟﻪ ھﻴﻮر ﻣﻪ ﻟﻪ وه ره ﻳﻞ ﻋﺎﺷﻖ و
دﻳﻮه ﺗﻪ ﻳﻞ ئیل ﺋﻤﺮوه و ﻧﻪ ﭼﻮود !!...
واله و شیدا و

مستم کرد
عطرِ ترگل های
دامانت
قشنگ بود و متفاوت از اکثر کوردی های این دور و اطراف
مرسی
سلام آقا کاوه باورم نمیشه برام شعر کوردی گذاشتین؟
ممنون عالی بود
راستی جشنواره رو که میاین؟
سلام نوشین جان
شعر کردی که می بینم یاد انجمن و شما می افتم!
اگه سعادت داشته باشم حتما میام
حرف هایم را نگرفتی هم نگرفتی
فقط دستانم را بگیر!
آرش امینی
میدانم
پاییز که بیاید
باد ِسرد که بوزد
گریه خواهم کرد
بی تو!
میدانم
ابرها که بیایند
باران که ببارد
گریه خواهم کرد
بی تو!
ندگی خسته کننده تر از آن چیزی است که فکرش را میکردم
مگر نمیگویند زندگی کوتاه است
پس چرا برای من اینقدر طولانی شده است...!
شبِ تاریک
جور ماه را می کشد
کِرم شبتاب!
گاهی سخته دیگه..!
سلام مرسی از شعر زیبات که نوشته بودین وهمچنین این مطلب زیباتون عالی بود.راستش بیش از این نمیتونم نظر بدم چون زیاد اطلاعی در مورد نقد شعر ندارم با سپاس
سلام
ممنونم از حضورتون ماندانای عزیز
لزوما همه افرادی که اینجا تشریف میارن شعر رو نقد نمیکنن..
سبزمان نمودین
امشب شده ام ماهی این تنگ بلور
با چرخ زدن نمی شوم از خود دور
زندانی یک صدای باطل شده ام
عاشق برود به عشق خود تا دم گور
بیهوده نشسته ام که روزی شاید
بینا بشود این دل درمانده و کور
عشقی که ندیده ام به چشمان تو نیز
کی می کند از گوشه ی این خانه عبور
آدمها لابلای نامها گم می شوند
و فراموشی بهانه ایست
که من
صدای تو را به یاد نیاورم
تو مرا نشناسی
و هیچ کسی
به ذهن هیچ خاطره ای خطور نکند
لبخند
دندان غروچه ای ست
" که یعنی کجا دیدمش ؟ "
و درست نوک زبانمی
که می افتی
لابلای جمعیت
و بین نامها
گم می شوی...
سه شنبه 7آبان92 ساعت00:40
چنان گرفته به بر یاد تو جهان مرا
که هر طرف نگرم شکل توست منظر من...
گاهی نبود یکی به بودن همه می ارزد
آنقدر به نبودنش خیره میشوی
که حاضرین را غایب می بینی...
و این...
حس گوارایی ست
به نوشیدنش می ارزد....
سپاس از حسن انتخاب کاوه ی عزیز.
دزدی در تاریکی
به تابلوی نقاشی خیره مانده است.
گروس عبدالملکیان
سلام تارای عزیز
مرسی
بعضی چیزا یه وقتایی ارزش دارن
می دونی که کدوم رو میگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وقتی دیگر نباشد (می خام صد سال سیاه هم نباشد) دیگه بی ارزش میشه
دیگه مصداق اون یه بیت شعر رو نمیده
الان آمپراژم زده بالا
زبانم لال اگر نباشی و از این حرفا؟؟!!

آمپرت الکی زده بالا
کسی که باید بره همون بهتر که زودتر..!
از آن بالا
مگر چه می بیند ابر؟
می ایستد و به حال ما می گرید.....
زیبایی ات
به انگشت اشاره دیکتاتوری می ماند
وقتی برایم
خط و نشان می کشد!
هوشنگ بهداروند
مخم سوت می کشد
قطار خیالت در راه است.
سید عباس شرفی
مرسی از شما
که همیشه با کامنتای قشنگتون
منو سر ذوق میارید
یه چیزی هست میگن: مستمع صاحب سخن را.. نمیدونم چی!

الان باید من اونو میگفتم فک کنم
سلام
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه "اکنون" است
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است ..
باران پاییزی
زیر چتر نارنج
گنجشککی...
شب دراز
باران بی وقفه
خرمالوهای نورس
ممنون از حضورتون
درآرزویت خواهم ماند
حتی اگر خدا همه بهشت را فقط به من بدهد
چیزی از حسرت نرسیدن به تو کم نخواهد شد
شاید مرضیه باشم اما مطمئنا راضی نیستم
چون همه آرزوی شیرین دنیایم تو بودی
نمی دانی تلخی نرسیدن به تو و طرد کردنت
چه عذابیست
تنهـا
صدای باران
آخرین صبح سال
سلام افسانه جان
سلام کاوه جان
ممنون که تو این مدت که نبودم به وبلاگم سر میزدی
من برگشتم
تو آمدی و کوچه های شهر غرق ماه شد

تمـــــام پنـــجره برای دیدنــت نـــــگاه شد
"قاسم وردیانی"
سلام مینا جان
خوش اومدی
خوش به حالت شعر بازی
فل بداهه برات شعر میاد
من فقط این اگر نباشی زبانم لال اینا رو یادمه
مثلا یه اتفاق میافته فورا این شعر یادم میاد که مرتبط نیس
چیکار کنم تو این عالم شعر و بیت و غزل این به دلمان چسبیده
بازم آفرین به سن و سالت نمیاد(ایکن اعتماد به نفس دادن جهت چیز)
اگه ندانی که اون چیز چیه که بماند
شنیدم شعر فی البداهه رو..
اما اینکه فی البداهه شعر براش بیاد دیگه جدیده!!
اتفاقا اون شعر عمو مهرداد که یادت مونده، محشره! من که خیلی ازش خوشم میاد اما با این تفاوت که من هرگز نمیتونم هیچ شعری رو حفظ بشم..!!
چیز چیه اونوقت؟!!
اصلا فک کنم باید این کامنت رو سانسور میکردم
ب روزم دعوتید[گل]
حتما
پیش از آنکه واپسین نفس را بر آرم
پیش از آنکه پرده فرو افتد
پیش از پژمردن آخرین گل،
بر آنم که زندگی کنم
بر آنم که عشق بورزم
برآنم که باشم،
در این جهان ظلمانی
در این روزگار سرشار از فجایع
در این دنیای پر از کینه،
نزد کسانی که نیازمند منند
کسانی که نیازمند ایشانم،
تا دریابم،شگفتی کنم،باز شناسم
که می توانم باشم، که می خواهم باشم
تا روزها بی ثمر نماند
ساعت ها جان یابد
لحظه ها گران بار شود،
هنگامی که می خندم
هنگامی که می گریم
هنگامی که لب فرو می بندم...
این نکته را
وقتی که غنچه بودم، فهمیدم
تا لب به خنده وا نکنی
گل نمیشوی...
مرسی شبنم جان
مرسی که کامنتمو پیدا کردین.فقط یه سوال این شعرهای کوتاه (من میگم شعر ممکنه یه چیز دیگه باشن) رو خودتون نوشتین یا کسای دیگه ایی نوشتن؟چون واقعا قشنگن
خواهش میکنم

اعتماد شما سرمایه ماست!
بله...
این کوتاه ها شعرن!
در ادبیات ژاپن جدا از انواع سروده ها دو نوع سروده بلند و کوتاه وجود داشته که پیشینه ای چندین هزار ساله دارن در سروده های کوتاه که 31 هجایی بوده دو بخش وجود داشت که بیشتر به صورت سوال و جواب نوشته میشدند و محتوایی ظنز آلود داشتند.
بخش اول که 17 هجایی بود و در سه سطر نوشته میشد و بخش دوم که پاسخ بخش اول بود و شامل 14 هجا میشد. به مرور بخش دوم حذف و محتوای بخش اول نیز دستخوش تغییراتی شد و اصطلاحاً به آن "هایکو" میگویند. هایکو بر خلاف شعرهای مرسوم قافیه و وزن و ردیف و حتی آرایه ها و از این دست خصوصیات شعری را ندارد و امروزه شعر ژاپن را با همین عنوان میشناسند و در دیگر زبانها و دیگر ملل شاهد سرایش اشعار زیبایی در این قالب هستیم!
امیدوارم تونسته باشم بشکل خلاصه مفهوم درستی رو انتقال داده باشم
و صد البته که این شاهکارها از آن بزرگان هستند و فقط افتخار و لذت خواندنشان برای منه!
موفق باشید ZAARA ی عزیز
ضربه خوردیم وشکستیم و نگفتیم چرا؟!
ما دهان از گله بستیم و نگفتیم چرا؟!
جای "بنشین" و "بفرما"- "بتمرگی" گفتند..!...
ما شنیدیم و نشستیم و نگفتیم چرا؟
"تو" نگفتیم و "شمایی" نشنیدیم و هنوز
ساده مثل کف دستیم و نگفتیم چرا؟!
دل سپردیم به آن "دال" سر دشمن و دوست
دشمن و دوست پرستیم و نگفتیم چرا؟!
چه "چراها" که شنیدیم و ندانیم چرا
ما همین بوده و هستیم و نگفتیم چرا؟
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ما دیده ایم
اگر خون دل بود ما خورده ایم
اگر دل دلیل است آورده ایم
اگر داغ شرط است ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان گردنیم
اگر خنجر دوستان برده ایم
گواهی بخواهید اینک گواه
همین زخم هایی که نشمرده ایم
گواهی بخواهید اینک گواه
همین زخم هایی که نشمرده ایم
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم
قیصر امین پور
خیلی خیلی مرسی.من تا الان اینو نمیدونستم .ولی الان دیگه فهمیدم.
good teacher ,good student
ها ها ها
خانه ی کوچکمان
درخت گردوی توی حیاطش
ماشین درب و داغانمان
ساعت سوییسی ام
حتی کت و شلوارم (که آنهمه دوستش دارم)
همه فدای آن گل سر لیمویی ات...!
گاهی خدا درب ها را میبندد و پنجره ها رو قفل میکند ..
زیباست بدانی ..
شاید طوفانی در راه است!
هزار و یک شب
صدای مرغ حق
تکرار یک حرف است !
پیری گفت:
اگر میخوای جوون بمونی دردهای دلتو فقط به کسی بگو که دوستش داری و دوستت داره...
گفتم:
پس تو چرا جوون نموندی ؟
گفت :
دوستش داشتم، دوستم نداشت
حالا گیریم
پنجره رویا هایت
رو به سمت غروب باز شد ،
با مژه های خیس ماه
چه می کنی؟
سوالی ذهن مرا مشغول کرده اندکی! عمو مهرداد کیست؟
با تشکر
اسمشون مهرداد و عموی من و بچه های اینجا هستن!
یکی دو هفته ای میشه که بی خبرم ازشون اما یه پیام به گوشیم فرستادن که بخشی ازش نوشته:
"... درد آنجاست که واقعی ترین بخش زندگی من مجازی ترین قسمت زندگی بقیه اس... حالا بیا و زندگی کن کاوه..."
همین!
سلام
خیلی دلم واسه شعراتونو وبلاگ نازنینتون تنگ شده
بازم مثل همیشه عالی بود
یاعلی
سلام
فک کنم حضور در فضای مجازی هم گاو نر میخواهد و مرد کهن!
نمیدونم کدوم اصلیه کدوم چینی!
چرا آدرس نذاشتین تو این آشفته بازار...؟!
از برای من
فاخته میخواند، و کوه
به نوبت..
ممنون از حضورتون
سلام
ممنون از توضیحات کامل و جامع تون
مرسی که با حوصله جواب دادین
خواهش میکنم
_______(¯`:´¯)
_____ (¯ `•✦.•´¯)
_____ (_.•´/|\`•._)
_______ (_.:._)__(¯`:´¯)
__(¯`:´¯)__¶__(¯ `•.✦.•´¯)
(¯ `•✦.•´¯)¶__(_.•´/|\`•._)
(_.•´/|\`•._)¶____(_.:._)_¶
__(_.:._)__ ¶_______¶__¶¶
____¶_____¶______¶__¶¶ ¶¶
_____¶__(¯`:´¯)__¶_¶¶¶¶ ¶¶¶¶
______(¯ `.✦.•´¯)_¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶
______(_.•´/|\`•._)¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶
_______¶(_.:._)_¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶
¶_______¶__¶__¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶
¶¶¶______¶_¶_¶¶¶¶(¯`:´¯)¶¶¶¶¶
¶¶¶¶¶(¯`:´¯)¶ _¶(¯ `•✦.•´¯)¶¶¶
¶¶¶(¯ `.✦.•´¯ )¶ (_.•´/|\`•._)¶
¶¶¶(_.•´/|\`•._) ¶¶ (_.:._)¶¶
¶¶¶¶¶¶(_.:._)¶¶¶_ ¶¶¶¶ ¶¶¶
__¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶(¯`:´¯) ¶¶ ¶¶¶
______¶¶¶¶¶(¯ `•.✦.•´¯)¶¶ ¶¶¶
____¶¶¶¶ ¶¶ (_.•´/|\`•._)¶¶¶ ¶¶¶
___¶¶¶¶ ¶¶¶¶ ¶ (_.:._)¶__¶¶¶ ¶¶
___¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶_¶¶¶ ¶¶¶___¶¶ ¶¶
_¶¶¶¶ ¶¶¶¶___¶¶¶ ¶¶¶¶____¶¶¶
¶¶¶¶¶¶¶¶____ ¶¶¶ ¶¶¶¶_____¶
-_____--------_¶¶¶¶¶¶¶¶¶
-----_____---_¶¶¶¶¶¶¶¶¶
----____-----_¶¶¶¶¶¶¶¶¶
___|___|___|_____|___|___|___|___
__|___|___|____|___|___|____|__|__
___|___|___|____|___|___|_|__|___|_
__|___|___|____|___|___|___|___|__
از جنس باران باسروده ای جدید به روز شده
مانا باشید
"دریا....."
چشم دریا جان
اگه یه زن
تو رو اونقدر دوس داشته باشه که
از آرزوهاش بخاطرت بگذره،
از خدا یه عمر تازه بخواه!
یه عمر واسه خوشبخت کردنش خیلی کمه
تگرگ یا باران
غنیمت است زمین را
همین که میباری...
اگه بودنت به زندگی کسی معنا میده، زندگیشو بی معنی نکن!!
به آدم ها
پا داد
این همه رفتن
وای به حالمان
اگر به آدم ها
بال میداد...
سلام برادر عزیز
ممنونم از لطف شما .
راستش ما یه سه روزی ایوان بودیم و دوبار هم سرزدم به جشنواره واقعاً هم خیلی عالی برگزار شد .دوستان عزیز قدیمی خودمون رو از نزدیک زیارت کردیم خصوصاً بزرگوارانی چون اقای علی محمدی ، آقای خانی و نوری ، دیگر عزیزان دو بار سراغ شما رو از علی آقا گرفتم متاسفانه سعادت نبود که شما رو زیارت کنیم.
انشاءالله سری بعد .
امیدوارم که همیشه موفق باشید.
التماس دعا
تو باران محضی

و من از "دوست میدارمت"
ناگزیرم...
سلام عزیز دلم -جناب نجفی ارجمند-
امیدوارم عدم حضورم در جشنواره و محروم ماندن از زیارت شما و دیگر عزیزان را جسارت تلقی نکنید و با سخاوت بی حدتان این قصور را ببخشید... حقیقتا چیزی بیشتر از خواستن، که مشتاق بودم خدمتتان برسم و حتی استاد محمدی قسمتی از کارهای جشنواره را هم به عهده بنده گذاشته بودند که متاسفانه شب قبل از جشنواره به علتی مجبور شدم همه را کنسل کنم!
با همه اینها دوستتان دارم و منتظر و مشتاق دیدارتان هستم
پیروز و سربلند باشید در سایه حق
چه ساده لوح اند
آنان که می پندارند
عکس تو را به دیوار های خانه ام آویخته ام و نمی دانند که من
دیوار های خانه ام را به عکس تو آویخته ام . شمس لنگرودی
نمیدونم شما زود به زود آپ کردین یا من دیر سر زده ام
خواندم و لذت بردم......
.........
.........
یه چیزی میخواستم بنویسم یادم رفت !!!!
به تو ربط دارد همه چیز

و دلتنگی من...
سلام خانم ملایی
چه حلال زاده!!
اتفاقا همین دیروز خواهرم گفتن که یکی از مخاطبهای این وبلاگ مدتیه نیستن انگار... و من قصه اهورا را توضیح دادم بـــــــــــاز
برای همه اتان خصوصا اهورا کوچولو آرزوی سلامتی و شادی دارم
با سلام
ولی افسوس که خوشبختی من
همه راچشم زدند٬چشم زدند.....
همه را باد سیه با خود برد
وتورفتی ودل من پژمرد....
به عمو مهرداد بگو یه نفرهست که با تمام شعرهاش گریه می کنه...شاید یادش بیاد؟!
و عشق

چیزی بجز یادآوری نیست...
هم خودشان میخوانند
و هم من میگویم برایشان
چشـــم...
باران
گرهگشاست
وقتی تمام پنجرهها اخم کردهاند...
مرسی از کامنت زیباتون
سپاسگزارم
ما بیشتر
ببیخشید که این شکلک سرش رو تکون نمیده!
نه !
همیشه برای عاشق شدن ،
بهدنبال باران و بهار و بابونه نباش !
گاهی
در انتهای خارهای یک کاکتوس ،
به غنچهای میرسی
که ماه را بر لبانت مینشاند.
گروس عبدالملکیان
خودمانی که شدیم
چه صدایش کنم؟
پروانه
اسم کوچک ندارد..
و من
شرمسار از این کوتاهی ام.....
که از دست هایم سرزده است
تو اما هنوز .......
خرمای نخل های بلند همه ی تابستان های منی !
به تابستان بگو برگرد
که من با تو
تمام سال در آغوش خورشیدم...
شعر قشنگی بود موفق باشید
سلام
خیلی خوشحالم که بعد از 15 سال دوباره دارم شعرای آقای مهرداد محمدی رو میبینم
من اون موقع که شعرای این اقا رو تو مجله هفتگی اطلاعات هفتگی چاپ میشد میشناختم
یکی از شعراشون که یادمه
یک بودن بی مورد یک بودن بیهوده
یک آدم تکراری یک آدم آلوده
.
.
.
سهم دل آن شاعر یک داغ و کمی ... نه هیچ
تا رفته چنین رفته تا بوده همین بوده
خوشحالم
موفق باشید