چـشم در راه تو دارم برگرد
رفـته از دست قرارم برگرد
گل من! بی تو در این تهمتگاه
زخــمی خنـجر خـارم برگرد
مــــاه بـی واهـمه ی زنـدانی
پـای بـست شـب تارم برگرد
تا بر این گونه ی آزرده ام آه
شرشرِ اشــک نبـارم برگرد
کاش می شد که نگاهم را باز
دست چـشـمت بسپارم برگرد
غزلی از سال 73
سلام
گاهگاهی دل من میگیرد..
بیشتر وقت غروب آن زمانی که خدا پر از تنهاییست و اذان در پیش است...
من وضو خواهم ساخت از خدا خواهم خواست که تو تنها نشوی و دلت پر ز خوشیهای دمادم باشد...
سلام کاوه جان.
دو صد سپاس که عطشمان را برای خوانش پست جدید سیراب کردی....
و این بهترین ارمغان برای ما در آستانه ی شب یلداست.
می ترسم، مضطربم
و با آنکه می ترسم و مضطربم
باز با تو تا آخر دنیا هستم
می آیم کنار گفتگویی ساده
تمام رویاهایت را بیدار می کنم
وآهسته زیر لب می گویم
برایت آب آورده ام
تشنه نیستی؟؟؟
پیشاپیش یلدا را تبریک عرض میکنم و سلامتی و سربلندی را برای برای شما و مهرداد نازنینمان آرزو دارم.
دوستدارتان تارا...
26 آذر 92
به آمدنت
بی گمان
تا نفس باقیست
نه چون بید
که چون سرو
ایستادهام
در معبر هر باد
( یاشار حسینی )
سلام بر یار همیشگی این وبلاگ
یلدا بر تو هم مبارکــــــ
با یک دسته گل و یک سبد انار...
سلام جناب محمدی و کاوه ی عزیز
بالاخره به اصرار دوستان وبلاگی جهت پوشش فعالیت های هنری و فرهنگی ام و نیز انعکاس فعالیت گروههای سرود مدارس ایجاد کردم
خوشحال می شوم مرا لینک کنیئد و از نقطه نظرات خودتون من و آگاه کنید !
سلام بر سیروس عزیزم
چه خبر از خودت و سینا کوچولو؟؟؟
کار ارزنده و شایسته ای کردی که دست به کار وبلاگ و دردسرهایش شده ای و دیگر من و عمو مهرداد برای دیدن و شنیدن و خواندن آن همه هنرت حداقل خودت را دچار زحمت تعارفات معمول و غیر معمول نمیکنیم.. خوش آمد میگم و برایت آرزوی بهروزی و پیروزی دارم...
مرسی برای درج این غزل زیبا .
مصرع آخر ظاهرا اشتباه تایپی داره . لطفا بازبینی کنید
با احترام
لطف دارین
ممنونم از احساس مسئولیت و تذکرتان نازنین
راستش برای اطمینان دفتر یادداشت رو خوندم و با کامنتی که علی محمد محمدی عزیز گذاشتن بیشتر خیالم راحت شد که اقلا اگه اشتباهی رخ داده از طرف من نبوده... بهرحال تشکر میکنم و خوشحال میشم اگه دقیقا منظورتون رو بفرمائید.
سلام بر مهندس کاوه عزیز
آخر سال شده و کار زیاد مخصوصاً آخر پاییز و شمردن جوجه ها
ببخش اگه دیر به دیر کامنت میذارم آخه خیلی نت نمیام
برات آرزوی موفقیت روزافزون دارم مهندس
به همه سلام برسون
سلام مریم خانم گل
میدونم کارتان اینقدرها هم وقت آزاد برای شمردن جوجه که هیچ حتی برای سر خاراندن هم نگذاشته...
اما به ما سر بزن
یلدات مبارکـــ
با یه عالمه آرزوی خوب برایتان
کاوی جان سلام
مرسی که یه غزل کوتاه و در عین حال نغز اما با وزن کوتاه رو از مهرداد انتخاب کرده ای
غزلی که گویی ، در هر بیت از 5 بیتش یک عضو ، درگیر عشقی نافرجام است :
در بیت اول چشم ( یا دست )!
در بیت دوم " گُرده " مستتر است !
در بیت سوم پاست که بسته شده !
در بیت چهارم " گونه " محلی برای پذیرش شُرشُر اشک هاست
و در بیت پنجم چشم !
اما جالب آن است هیچ یک از این اعضا در این غزل کوتاه روز خوش و روی خوش ندیده اند ! :
قرار از دست رفته
گُرده خنجر خورده
پای ، بسته شده
گونه ها خیس اشک
چشم ، بی نگاه و مات
غزلی مردّف و مقفّی که در هر بیت ، ردیف بار التماس را به دوش می کشد و هر بار یادش می افتد که " برگرد"را ملتمسانه باز گوید !
قافیه هر بار به " م " الحاقی ختم می یابد تا بگوید این ها را که عرض می کنم همه به سر من آمده - من عاشق ! -
آیا تو ککت می گزد یا نه !؟
موسیقی در همه ی ابیات غوغا می کند:
تکرار "د " و " ر " در بیت اول که لکنت را به ذهن متبادر می کند !
تکرار " خ " در بیت دوم که چون حرفی زُمُخت است گلو را خراش می دهد ! و زخم این بیت بیشتر عیان می شود !
در بیت چهارم تکرار " ب " و در بیت پنجم تکرار "ش"
و " س " خودنمایی می کند !
موضوعات عاطفی نیز در ابیات بسیار مرتب آمده اند :
بی قراری و انتظار در بیت اول
تهمت خوردن و متهم شدن در بیت دوم
متعاقب آن زندانی شدن در بیت سوم بعد از متهم شدن!
در بیت چهارم گریه ها و بی گناهی و آزرده شدن زندانی!
در بیت پنجم تقاضای عفو تجدید نظر و "برگرد گفتنِ" پایانی!
راستی در بیت در بیت سوم یک " ی " بعد از واهمه ، جا مونده !
مــــاه بـی واهـــمه ی زنــدانی
پـای بـست شـب تارم برگرد
در بیت پنجم هم " تو " اضافه ست و بجاش " ت " به چشم وصل می شود یعنی :
کاش می شد که نگاهم را باز
دست چـشمت بسپارم برگرد !
درود بر تو و شاعرت !
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه "اکنون" است
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است ...
سهراب سپهری
سلام آپم و منتظر حضور گرمتون
سلام شبنم جان
حتما
سلام آقا کاوه – برادر ندیده وناشناخته م - . من از همان ابتدا به تماشای این تابلو ی زیبای شعر وموسیقی مجازی وچراغ های آویخته شده از سقف صدای عاشق شاعر بزرگش می آمدم منتها به هر دلیل بی صدا و پاورچین . رسم الخط اشتباه مصرع آخر یک هجا اضافه تولید کرده که موازنه ی مصراع را با مصرع های گذ شته اش به هم ریخته . مطمئنم که اشتباه تایپی یا چیزی از این دست در کار بوده که الان کامنت آقای علی محمد محمدی را دیدم و منظور من دقیقا همانی بود که ایشان استادانه بیان کردند وگرنه به خودم اجازه نمی دادم در باره ی شعر شاعری به بزرگی آقای مهرداد محمدی حرفی بزنم .
چون من از شانزده- هفده سالگی ام شعر های ایشان را می خوانم ، الهام بخش بوده و ایده گرفته ام . منظور من از بزرگی ، فاصله ی زمانی وشناسنامه ای نیست – که البته آن جای ویژه واحترام ازلی خود را دارد ، منظور من عرق ریزی روح و بزرگی ایشان در هنر و شاعرانگی و شاعری ست که احترام ویژه می طلبد . موفق باشید!
سلام خانم بصارتی
ممنونم از پیگیری و لطفتان... بالاخره تونستم بعد از چند روز با عمو مهرداد ارتباط برقرار کنم. ایشان از جایگاه شما در شعر آوانگارد ایران (با وصف جوانی) شرح و بسط مفصلی دادند و خرسند از دوستی دیرینه با شما.
بنده به رغم رفاقت با اوزان ادبی و هجایی و... طبق عهدی قلبی که نقطه شروع همکاری با ایشان شد حتی با اطلاع از برخی اشکالات کوچک تایپی و نوشتاری اصل کار را حفظ می کنم مبادا جنون و افسارگسیختگی حرکت مهرداد محمدی در شعرش مصلحتی در کار داشته. بماند که دسترسی نداشتن روزانه به مهرداد و چاپ بی دقت برخی کارهای ایشان در کتابها و مجلات و روزنامه های دیروز و امروز سبب چنین اتفاقاتی شده و متاسفانه خواهد شد. دست کم خیال بنده از بابت شاعران عزیزی چون شما، علی محمد محمدی و دیگر عزیزان راحت است که خود درگیر چنین مشکلی هستید. در تماس تلفنی عمو مهرداد گفتند اصل آن بیت اینگونه بوده است:
کاش می شد که نگاهم را باز/دست چـشـم تو سپارم برگرد
که بعد به این شکل تغییر شکل یافت:
کاش می شد که نگاهم را باز/دست چـشـمت بسپارم برگرد
غزلی از سال 1373
بابت نظرات و انتقادات به جا و کامنت از مهر لبریزتان بسیار سپاسگزارم و امیدوار دارم که در این مسیر همچنان گذشته همراهمان باشید.
ممنونم آقا کاوه برای هدیه ی زیبات ! خوب بلدی دیگرانو خوشحال کنی .بازم خوشحالم کن .
منم این رباعی رو هدیه می دم بهت چون ازون کارای شما بلد نیستم غیر شعر چیزی ندارم :
خورشید بنای زندگی می سازد
گرمای دلش را به جهان می بازد
با این همه در گوش دلم نجوا کرد
پیش تب عشق لنگ می اندازد !
واین تکه ی های یلدایی :
ساعت دقیق چند زمستان گذشته است ؟!
دارم تورا چه سخت به خاطر می آورم
به شعر های یخ زده کبریت می کشم
من به گواهم این همه شاعر می آورم
دستم اگرچه رنگ زمستان گرفته است
از داغ های روی دلت در نمی رود
شاید دچار تهمت یک خرق عادت است
با دکمه های پیرهنت ور نمی رود
یلدات مبارک ! کاوه ی شعر های آسمانی این وبلاگ !
ممنونم برای اینهمه محبت یکجا...
یلداتون مبارکـــــ
این روزها از کامنتتان بی نصیبیم، سراغتان را گرفتم...
امیدوارم حال مادرتا خوب باشد و سالم و تندرست باشند
پاییز ثانیه ثانیه می گذرد، یادت نرود
این جا کسی هست که به اندازه
تمام برگ های رقصان پاییز برایت آرزوهای خوب دارد.
عمرت یلدایی، دلت دریایی، روزگارت بهاری
یلدای خوشی را برایتان آرزو می کنم . . .
شب قصه های پیرزنی ساده لوح بود
در "غارهای" بی خبر پر کلاغی ات
یلدا شروع ساختن یک گلوله برف
در مشت های منجمد اتفاقی ات!
یلدات مبارک بلای عزیز
دمت گرم و سرت خوش باد
بر هر چه به غیر عشق پا بگذارید
دست دل خویش در حنا بگذارید
عاشق بشوید، مردم! عاشق بشوید
یک نام خوش از خویش به جا بگذارید
(جلیل صفربیگی)
چه سخاوتمند است پاییز
که شکوه بلندترین شبش را
عاشقانه پیشکش تولد زمستان کرد
زمستانتان سفید و سلامت . . .
یلدا مبارک
میان همهمه برگهای خشک پائیز
تو فقط ماندی که از بهار لبریزی...
یلدات مبارک شبنم عزیز
پرواز چه لذتی دارد
وقتی
زنبور کارگری باشی
که نتوانی
عاشق ملکه بشوی
(جلیل صفربیگی)
دیماه رسیده است ومن زخمی و سردم ...
لبخند بزن خنده ی تو گـــرم کننده است
خوبی کاوه؟
زمستونت مبارک
چه شعرایییی :)
دوباره از پس حصار مِه گرفته ی زمان
نگاه کردمت ستاره ی قشنگ آسمان
سلام الـــــــی...
خوش آمدی
منتظرت بودیم
سلام کاوه ی عزیز.
صمیمانه بهت تبریک میگم چرا که مدیریت کردن وبلاگ بزرگی چون مهرداد ( اونم با اون همه وسواسی که من از مهرداد سراغ دارم ) کار بزرگ و قابل تحسینیه.
کم تر از اونم که بخوام نظری داده باشم یا چیزی گفته باشم ولی :
(( گر نثار قدم یار گرامی نکنم
گوهر جان به چه کار دگرم بازآید.))
موفق باشی و سربلند و پیروز.
خورده است ولی غیر ارادی خورده است
از شدت غم ز فرط شادی خورده است
افتاده زمین و بر نمی خیزد ..وای
این تاک گمان کنم زیادی خورده است ...!
سعید بیابانکی
وقتی سلیقه و ذوقت و بیشتر از همه هنر آبا و اجدادیت را در وجود نازنینت متبلور دیدم دچار آن حال دگر شدم امیرخان..
دوستت داریم قربان
زیبا بود دوست عزیز
واژه سازی رو دوست دارم ( تهمتگاه)
وبلاگ بنده به روز شد، با احترام دعوتین [گل]
مرسی از دعوتتون ایمان عزیز
خدمت میرسم حتما
عجب جنگ نرمی راه انداخته ای!!!
با یک نگاه
چنان رسوخ می کنی در من
که تمام ارزش ها و باورهایم
به یکباره می شود،
تو
عشق پرواز بلندیست مرا پر بدهید
به من اندیشة از مرز فراتر بدهید
من به دنبال دل گمشدهای میگردم
یک پریدن به من از بال کبوتر بدهید
تا درختان جوان، راه مرا سد نکنند
برگ سبزی به من از فصل صنوبر بدهید
یادتان باشد اگر کار به تقسیم کشید
باغ جولان مرا بیدر و پیکر بدهید
آتش از سینة آن سرو جوان بردارید
شعلهاش را به درختان تناور بدهید
تا که یک نسل به یک اصل خیانت نکند
به گلو فرصت فریاد ابوذر بدهید
عشق اگر خواست، نصیحت به شما، گوش کنید
تن برازندة او نیست، به او سر بدهید
دفتر شعر جنونبار مرا پاره کنید
یا به یک شاعر دیوانة دیگر بدهید
یاد این بیت شعر افتادم تو را من چشم در راهم ولی ایشون نگفتن که برگرد. حتما مهم نبوده
گفته تو نباشی یکی دیگه
اگر نباشی زبانم چیــــــــــــز
مریدان چون این را شنیدند جامه دریدندی و نعره زنان دویدندی...
سلام
از خواندن این شعر هم لذت بردم...
سپاس از شما
راستی قالب وبلاگ هم بسیار برازنده اشعار است...
سلام ماما
لطف دارین خانم
سلام
آپم
موفق باشید
[گل]
سلام
مرسی که خبر دادین
سلام علیکم
مرسییی بابت تبریک یلداا
ایشالا همیشه شاد باشین
سلامت باشید زهرا جان
عشق کوتاه است و فراموشی، چــــقدر طولانی!
کامنتی که سراغش رو گرفتین اینجاس!!
ازش خوشم اومد اما آنقدر جامع و کامل رسید به نظرم، که نتونستم جوابی براش بنویسم و از طرفی هم دلم نیومد بی اهمیت فقط دکمه تایید رو بزنم...
مترسک ناز می کند
کلاغ ها فریاد می زنند
و من سکوت می کنم....
این مزرعه ی زندگی من است
مثل انار پخته شده ی روی شومینه
عروس برف
در آغوش دشت ها خوابید
زمین
سفید شد از جشن ابرهای سیاه
هوا
سیاه شد از خواب برف های سفید
دوچشم گرم تو اما
چون کلبه ای
مرا به خویش دلالت کرد
بهار
در دل آن برف های سرد و سپید
مرابه خواب دعوت کرد...
ممنونم برای ایجاد این هارمونی...
زمستان و مهرداد و سرما و گرما و جشن و...
ممنون از حضورتون
ماهی رو هروقت ازآب بگیری تازه اس
خواهش میکنم
پس با یه هفته تاخیر
یلداتون مبارکــــ
پس اون یکی نظرم کووو
هستش نگران نباش
در هجوم خیالت
غرق ِ دریا می شود
همیشه ساحل افکارم
اشتباه کبیره ست
از تو نوشتن ...
آن جا که تو بیرون از
کفر الفبائی
پرویز صادقی
نه،
نمیتوانم چشم بپوشم
از گناهی که تو باشی
حتا اگر خدا
یک ستاره بالای اسمم بگذارد...
یلدا و قالب نو و رسیدن زمستان و کریسمس مبارکتان باد....

همشون قبول دارم و مرسی از تبریکتون. ولی قالبم همون قبلیه تغییر نکرده خیلیم دوسش دارم
زمستان برفی و خوبی رو براتون آرزومندم
جه جالب! "خیال" تنها جاییه که آدم میتونه راحت و بی دغدغه همه ی جیزایی که دوس داره رو داشته باشه؛خیلی شیرینه فکر کردن به آدمایی که نمی شناسیم اما حس خوبی بهشون داریم بدون اینکه جیز زیادی از هم ببرسیم
یکی از خوبی های دنیای مجازی همینه
خدا را چه دیدی شاید دوام آوردم
در خیال خود!
هر تمام شدنی که مرگ نیست،
گاهی میتوان کنار یک پنجره
سیگار به دست و منتظر پوسید...
سلام به مهرداد دوست داشتنی و کاوه عزیز
این غزل عینه یه زلزله ۱ثانیه ایه که ۱۰ریشتر قدرت داره
و توضیحات و تفسیرات علی آقا هم پس لرزه هاش
کاوه جان دست مریزاد با حسن انتخابت
سلام از ماست
ممنونم از حسن نظر و کمال توجهت
لطف دارین
دورود
نمیدونم چرا تو کامنت قبلیم (زلزله یک ثانیه ای...) اسمم ثبت نشده!!!
یادمه اسممو نوشته بودم
اگر نمی گریست
چگونه می دانستم
که ماه نیست؟!
سلام ریوار عزیز
ممنونم برای کامنت زیباتون
بدون اسم هم به دل نشست
و برای این دوست داشتنت فکری بکن
جا نمی شود در من!
عباس حسین نژد
بیا به هم دروغ بگوییم!
من بگویم:
بهار شده
تو باور کنی ،
بیایی..
"رضا کاظمی"
سلام دوست عزیز
ممنون از لطف و محبت شما
من هم لذت بردم
یک چشم من اندر غم دلدار گریست
چشم دگرم حسود بود و نگریست
چون روز وصال آمد آن را بستم
گفتم نگریستی نباید نگریست
شاعران،
سایۀ خدایند،
خلق جدید که می کنند.
سلام شاعر
لطفتان مستدام
خسته نباشی مهرداد جان ؛این شعرو باید من می نوشتم ؟؟؟چراشو خودت میدونی♥♥♥♥♥♥♥
سلام
بنده بعد از مدتها مشغله مجدد به از جنس باران برگشتم
تشریف بیارید
زیبا بود...خیلی
کوتاه وقشنگ