شبی سرد از شبان تلخ تر از شوکران رفتی
شبی که گریه سر می داد با من آسمان رفتی
اتاق از هُرم جان بخش نفس های تو خالی شد
و من جا ماندم و این خانه ی خالی ، کز آن رفتی
پس از تو آفتاب از کوچه های ذهن من کوچید
زمستان در زمستان شد شبی که با خزان رفتی
کجا ؟ پیش که ، این بغض فروبسته رها سازم
کجا ؟ ای شانه های مهربان تو ، امان رفتی
هلا ای عشق ، ای یارای بودن ای تمام من
چگونه از کنارِ ماندنِ این ناتوان رفتی
چگونه سر کنم با این شب تاریک بی روزن
چرا ای چشم هایت چلچراغ خانه مان رفتی
کدامین جاده آیا ردّی از راه تو خواهد داد
که این سان ناگهان و بی دلیل و بی نشان رفتی ؟
باید از دور به لبخند تو قانع باشم
اخم تو عاقبت تلخ طمعکاری هاست
گاه آرامم و گاهی نگران، دنیایم
شرح آشفته ای از مستی و هوشیار ی هاست
نیمه ی خالی لیوان مرا پر نکنید
دل من عاشق اینگونه گرفتاری هاست!
رضا نیکوکار
کنار " تو " گرم می شوم،
عرق می کند حتی سایه "من"...
سلام
با عرض ادب و احترام
با یه پست جدید
دعوت شدید به عاشقانه هایم
منتظر حضور گرمتون هستم
سلام
چقدر دعوتتون رسمی بود ماشالله!
چشم لاوان جان
سلام جناب مهندس عزیز.
کدامین جاده آیا ردی از راه تو خواهد داد؟
که این سان ناگهان و بی دلیل و بی نشان رفتی؟؟؟؟
"دلتنگم!
برای کسی که مدتهاست،
بی آنکه باشد...
هر لحظه، زندگی اش کرده ام! "
اراذتمندیم....
به سایش بادی دلخوشم. ـ
سازی شکسته که بر میخی تاب می خورد