شعرها و نامه های مهرداد محمدی

شعرها و نامه های مهرداد محمدی

شعر، نامه و دست نوشته
شعرها و نامه های مهرداد محمدی

شعرها و نامه های مهرداد محمدی

شعر، نامه و دست نوشته

چند قدم اون ور تر

کلاغ جان …

قصه من به سر رسید …


سوار شو …

          تو را هم تا خانه‌ات می رسانم



*************************************


متن از مهرداد نیست..

فقط من مدتی نیستم!

                              نمیدونم چقـــــدر.......


ی مدت بعد

91/7/13
میگن تقریبا همه آدمایی که دست به خودکشی میزنن بلافاصله بعداز این کار پشیمون میشن و خیییلی هاشون راه برگشتی ندارن.. وقتی این پستو نوشتم این حرف یادم اومد و گفتم واسه همیشه خداحافظی نکنم.. راستش من جزو اون دسته از آدماییم که به اصطلاح به راحتی با کسی یا چیزی جوش نمیخورم و اگه این اتفاق افتاد رفتن بشدت برام مشکله! زیبایی این وبلاگ علاوه بر شعرهای مهرداد عزیز، لینکهایی هستن که همین کنارن و الان خیلی هاشون نیستن و غیر فعالن.. دلیل رفتن هیچکدومم معلوم نیست(جز علیرضای عزیزم)!
از همه اینا گذشته بازم "پاییز" اومده، سلطان مغرور فصلها و الهه دلتنگی.. و همزمان فوران دردهای متعدد و غمهای طاقت فرسای دوست عزیزتر از جانم که بیشتر از همه نای نوشتن رو از این قلم بی جان و وامانده گرفته...
برایش از همه شماهایی که به خدا نزدیکترید التماس دعا دارم..

روا نبود تورا...

روا نبود تو را اینچنین زوال کند

اسیر پنجه یک مرد لا ابال کند

 

روا نبود که با سنگ کینه توزیهایش

تو را – پرنده کوچک – شکسته بال کند

 

روا نبود که آن بی خیال بی مقدار

حقوق عشق تو را زود پایمال کند

 

دریغ آتش سوزان عشق پاکت را

به باد سرد طمعکاری اش زغال کند

 

چگونه می شود آن نورسیده بی شوق

به روی سرو سهی قامت تو حال کند!

 

چگونه سر به بمستان سینه گرمت

نهاده صید سبدهای پرتقال کند


چگونه آه چگونه به تلخ جانی خود

زلال روح تو را غرق در ملال کند

 

خلاصه عرض کنم حیف شد بجان تو حیف!

امید عشق تو را اینچنین محال کند